غزل شماره ۱

الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بحر: هزج مثمن سالم

تلمیح

سعدی: ای برادر ما به گرداب اندریم / وآنکه شنعت می کند بر ساحل است (بیت ۵)
همام تبریزی: گر ملامتگر نداند حال ما عیبش مکن / ما میان موج دریائیم و او بر ساحل است (بیت ۵)

ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری می‌دهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
ادر: بده
کاسا: کاسه‌ای، جامی
ناولها: بنوشیم
طره: دسته‌ی موی تابیده در کنار پیشانی، زلف، گیسو
جعد: موی پیچیده و تاب‌دار، (صفت برای هرچیز پیچیده و تابدار)
عیش: خوشی، شادمانی، خوش‌گذرانی، زیستن، زندگی
جرس: زنگ، زنگی که بر گردن چهارپایان می‌یستند، زنگی که از حرکت کاروان شنیده می‌شود
محمل: کجاوه، آن‌چه در آن چیزی را حمل کنند، کنایه از بار سفر
مغ: پیشوای مذهبی زرتشتی، در اینجا هر شخص روحانی عارف پیشه منظور است
پیر مغان: بزرگ پیشوایان زرتشتی، دراینجا منظور ریش‌سفید و بزرگ طریقت است
سالک: درویش، عارف
هایل: ترساننده، ترسناک، هولناک
سبک‌بار: فارغ، آسوده
خودکامی: هوس بازی، یکدندگی، خودرایی
محفل: انجمن، مجلس، جای جمع شدن گروه، پاتوق، حلقه، کانون
متی: چه هنگام، هرگاه، هنگامی‌که
تَلقَ: کسی را ملاقات کردن
تَهوَی: دوست داشتن
من تهوی: آنچه میپسندی، آنچه دوست داری
دَع الدّنیا: رها کردن، ترک کردن دنیا
اَهمِلها: بی توجهی یا فراموش کردن چیزی

ابیات عربی

اَلا یا اَیُّها الساقی اَدِر کأساً وَ ناولها: ای ساقی جامی برای نوشیدن بده
مَتی ما تَلقَ مِن تَهوی دَعِ الدُّنیا وَ اهملها: وقتی به کسی که دوست داری نمیرسی، دنیا را رها کن و فروگذار

شرح ابیات

۱- ساقیا جامی بده برای نوشیدن، عشقی که در ابتدا شیرین می‌نمود، بسیار دردناک و سخت شده برای من
۲- عاشق حتی به بویی از گیسوی معشوق که باد به مشام می‌رساند، دل‌خوش است، که آن هم به بهای خون دل است
۳- من هیچ لذتی از بودن در منزل معشوق نمیبرم، وقتی که معشوق در خانه نیست و دل هرلحظه به رفتن مرا فرا می‌خواند [اشاره‌ای است به بوی زلف یار که به مشام عاشق میرسد و لذت ماندن را از او می‌گیرد و به جست و جوی برای پیدا کردن او وادارش می‌کند.]
۴- اگر پیر دستور به آلوده کردن سجاده با شراب داد تو پیروی کن، که بی شک در این کار مصلحتی هست که تو نمی‌دانی [نصیحت به اینکه به‌جای سطحی‌نگری در باطن امور دنیا اندیشه کنیم و راهنمایی بزرگان را بپذیریم]
۵- در شبی تاریک در دریایی طوفانی و در میان گرداب گرفتار شده‌ایم که هر لحظه بیم این هست که موجی همه ما را در خود فروبرد و غرق کند، حال ما را کسانی که در ساحل و در آرامش نشسته‌اند هیچ درک نمی‌کنند. [شب تاریک احتمالا منظور به این دنیا و امواج احتمالا منظور به هوس‌های دنیوی است و سبکباران ساحل‌ها هم کسانی که به عشق مبتلا نشده و در خواب هستند. اما عاشق بیدار شده و هر لحظه در درد و نگرانی است.]
۶- هرکه به دنبال نیک‌نامی است عاشق خود است و از دوست بی خبر، عاشق تا بدنام نشود لایق سوختن نشود و تا خودکام نگردد آتش در او نگیرد و نسوزد. [عشق، راز ظهور و تجلی هستی است، عشق اقتضای رسوایی دارد و عاشق رسوای عالم است و سر هرکوی و برزن سخن عشق است که محفلها به پا کرده و بزم ها آراسته است]
۷- اگر می‌خواهی در محضر دوست حاضر باشی، از او و یادش لحظه‌ای جدا نشو، وقتی که به کسی که دوست داری هنوز نرسیده‌ای، شاید راه حل این باشد که دنیا را کلا به کناری بگذاری و فراموش کنی و فقط به یاد او باشی.

برداشت
دل نبستن به دنیا، شنیدن و عمل‌کردن به نصیحت بزرگان، تحمل سختی‌های عشق در راه رسیدن به معشوق

حاشیه نویسی

گردآورنده اشعار حافظ (محمد گلندام) که برای اولین بار غزلهای شاعر را از روی حروف الفبا مرتب کرده است شاید به سبب شهرت همه گیر این غزل و اشارات عرفانی که از ابیات آن مستفاد می شده و در نتیجه طرفدارانی داشته و اینکه حافظ از دست دشمنان و حاسدان و متولیان دروغین شریعت عمری را در معرض تهمت و کارشکنی و بالنتیجه در رنج و عذاب به سر می برده و ابیات این غزل تلویحاً تعبیراتی از کارنامه زندگانی پر دردسر خود او بوده است آن را در سر فصل غزلهای با حرف (الف) قرار داده وگرنه به علت حرف (ه) ماقبل (الف) موجود در کلمه قافیه می بایستی در پایان غزلهای حرف (الف) جای گیرد. [عبدالحسن جلالیان]

در خصوص مصرع اول که بعضی آن را تضمینی از یکی از اشعار یزیدبن‌معاویه گفته‌اند، مرحوم علامه قزوینی در شماره ۵ و ۶ مجله یادگار نوشته که «این حکایت فوق العاده واهی و سخیف و عامیانه است و تقریباً به نحو قطع و یقین می توان گفت که به کلی مجعول و ساختگی است.» وی نام بیش از سی جلد کتاب متون عربی و اسناد و مآخذ تاریخی عرب و دوازده کتاب تذکره و سند اصیل را برشمرده و می نویسد که «تمام این کتابها را زیر و رو کردم و مطلقاً و اصلاً به هیچ وجه مِنَ الوجوه از این دو بیت عربی منسوب به یزید در هیچ جا نشانه و اثری و خبری نیافتم.» و با دلیل متقن جَعلی بودن اشعار اهلی و کاتبی را نیز مدلّل می دارند و در خاتمه می نویسند «من احتمال بسیار قوی می دهم که دو بیت مصنوعی منسوب به یزید

انا المسموم ما عندی / به تریاق و لاراقی

ادرکأساً و ناولها / الا یا ایّها السّاقی

هم از حیث وزن و هم از حیث قافیه و هم از حیث مضامین و طرز ادا و هم بالاخره از حیث استعمال بعضی از عین همان تعبیرات و کلمات از روی غزل ملمّع سعدی در بدایع ساخته شده …». بعضی از ابیات غزل سعدی از قرار ذیل است

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی

به صد دفتر نشاید کرد حسب الحال مشتاقی

قُم املأ و اَسقِنی کأساً و دَع مافیه مسموماً

اَما انتَ الّذی تسقی فعین السمّ تریاقی

که کلمات به کار گرفته شده در ابیات سعدی و بعضاً عین همان الفاظ و تعبیرات در بیت منسوب به یزید است. و ماحصل کلام آنکه حافظ از مضامین و تعبیرات غزل ملمّع سعدی متأثّر و بیت مشهور الا یا ایّها السّاقی … را سروده و به یزید نسبتی ندارد. [عبدالحسن جلالیان]