غزل شماره ۱۱

ساقی به نور باده برافروز جام ما
مُطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جَریده‌ی عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کایَد به جلوه سرو صنوبرخَرام ما
ای باد اگر به گُلشَن اَحباب بگذری
زِنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما
ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دریای اَخضَر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف

تلمیح

بیت ۳: قرآن، آل‌عمران، آیه ۱۶۹، البته نپندارید آنان که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده‌اند، بلکه زنده‌اند (به حیات ابدی و) در نزد خدا متنعّم خواهند بود.

ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری می‌دهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
باده: نوشیدنی مستی‌آور، شراب، مِی
نورِ باده: اضافه‌ی تشبیهی، باده به نور تشبیه شده است
برافروز: روشن و درخشان کن، به آتش بکش
مطرب: به طرب آورنده، به شادی آورنده، شادمانی آور، نوازنده، خواننده، رقاص
کام: خواسته‌ی دل، آرزو، لذت، خوشی، قدرت، توانایی
پیاله: ظرفی که در آن آشامیدنی بنوشند، جام، ساعر، فنجان، صراحی، قدح، کاسه // در تصوف، صفای ظاهر و باطن که هرچه در او باشد ظاهر شود // در تصوف، هر ذره از ذرات موجود که شخص عارف از آن باده‌ی معرفت نوشد
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
شرب: آشامیدن، نوشیدن، نوشیدن شراب یا سایر مسکرات
شرب مدام: شراب خوردن دایم، شراب خوردن همیشگی
جریده: کتاب، صحیفه، دفتر، دفتر ثبت مسایل مالی لشکر و حکومت // کارکشته و دلیر، با آمادگی(قید) // یکه و تنها، به تنهایی(قید)
دوام: پایداری، همیشه بودن، ثبات و بقا، ابدیت، استمرار، پایداری، جاودانگی
کرشمه: ناز، اشاره با چشم و ابرو، اشارت دلبرانه
سهی: راست و بلند، راست‌قامت، کشیده
سهی قد: خوش قامت، بلند قامت
جلوه: آشکار کردن، ظاهر ساختن، نمایش دادن، زیبایی، جاذبه
صنوبرخرام: دلبر، معشوقی که که چون صنوبر می‌خرامد، آنکه خرامیدن او هماینند صنوبر است در حرکت به چپ و راست
گُلشَن: باغی که گل‌های فراوان داشته باشد، گلزار، گلستان
احباب: جمع جبیب، دوستان
گلشن احباب: مجلس دوستان(استعاره)
زنهار: بپرهیز، برحذر باش // مهلت، امان، پناه // عهد و پیمان // خدارا، کسی را به خدا سوگند دادن // حتما و موکدا
عرضه ده: عرض کن، برسان
جانان: دلبری که عاشقش او را مانند جان خود دوست دارد، معشوق، محبوب
عمداً: از روی عمد و قصد
شاهد: کسی که واقعه‌ای را با چشم خود دیده باشد // مجاز از معشوق، محبوب // مرد یا زن خوب‌رو // مثال، نمونه، گواه، ناظر
شاهد دلبند: استعاره از محبوب دوست داشتنی
زمام: مهار، افسار، اختیار
صرفه: نفع، فایده، بهره
شیخ: مرشد، پیر، سالخورده، بزرگ، رییس طایفه
آب حرام: استعاره از شراب
همی‌فشان: بیفشان، بریز، نثار کن
مرغ: پرنده، ماکیان
مرغ وصل: اضافه‌ی تشبیهی، وصل به مرغ(پرنده) تشبیه شده است
اخضر: سبز، آبی کبود، نیلی // مجاز از شاداب و بر و تازه // مجاز از دریا
فلک: آسمان، عالم، گردون
کشتی هلال: ماه به کشتی تشبیه شده در دریای آسمان
قوام: استواری و پایداری، غلظت، صلابت، اصل، مایه، پایدار
حاجی قوام: قوام الدین حسن تمغاجی. از وزرای شاه شیخ ابواسحاق در عهد امارت خاندان اینجو در فارس وی محصل مالیات دیوانی بودد. در عهد شاه شیخ ابواسحاق حاجی قوام تقرب تمام یافت و ندیم و مشاور شاه گردید. حبیب السیر آرد که وی جهت مبالغه در اشاعه‌ی خیر و احسان انگشت نمای مرد و زن بود.

شرح ابیات

۱- ای ساقی، جام ما را با نور شراب، روشن و نورانی کن، مطرب تو هم آوازی بخوان که جهان به آرزوی ما و برای خوشی ما میگردد.
۲- ای کسی که از لذت شراب نوشیدن همیشگی ما بی‌خبر هستی، ما در جام شراب، چهره‌ی یار را دیده‌ایمو به همین دلیل همیشه جام‌هایمان را پر نگه میداریم [//یا//] ما در صفای باطن و در ذره ذره‌ی این جهان، یار و معشوق را احساس کرده و دیده‌ایم
۳- کسی که دلش با قدرت عشق می‌تپد و عشق را پیدا کرده باشد، هرگز نمی‌میرد. در دفتر روزگار نام ما عاشقان برای ابد ثبت شده و جاودان هستیم.
۴- ناز و ادا و کرشمه‌ی دلبران خوش قامت تنها تا زمانی به چشم می‌آید که معشوق بلندقامت ما خرامیدنش شروع نشده باشد و هنوز جلوه نکرده باشد.
۵- ای باد اگر از مجلس دوستان گذر کردی، تو را به خدا سوگند که پیام من را به دلبر و محبوب عزیزتر از جانم برسان.
۶- (و) از او بپرس که چرا وانمود می‌کنی که من را از یاد میبری؟ به همین زودی، زمانی خواهد رسید که من را واقعا فراموش کنی (اشاره به مرگ).
۷- از دید محبوب دوست‌داشتنی من، مستی شیرین و پسندیده است، به همین خاطر است که اختیار خود را به حالت مستی سپرده‌ایم. [//یا//] چشمان محبوب من در حالت مستی بسیار زیباست و خماری چشمانش بسیار دلنشین است، به همین خاطر است که اختیار خود را به دست آن شخص مست(استعاره از چشمان همان دلبر محبوب) سپرده‌ایم.
۸- می‌ترسم که در روز قیامت و هنگام بازخواست، نان حلالی که شیخ ادعا می‌کند خورده است، برایش سود کمتری از این شراب و آب‌حرامی که ما می‌خوریم داشته باشد.
۹- حافظ از چشمانت اشک بریز و زاری کن، شاید که به واسطه‌ی این اشک دل محبوب نرم شود و نظری هم به ما بکند.
۱۰- دریای نعمت و بخشندگی حاجی قوام آن‌قدر وسیع و عمیق است که دریای نیلگون آسمان و کشتی ماه که در آن شناور است، همگی در آن غرق خواهند شد.

برداشت
این دنیا به همین زودی تمام خواهد شد و بازماندگان ما را فراموش خواهند کرد، پس به جای گشتن به دنبال ظواهر و سعی برای رسیدن به مادیات، بهتر است که به دنبال عشق یار باشیم و در جست‌و‌جوی حقیقت

حاشیه نویسی

قرآن، سروه‌ی آل‌عمران، آیه‌ی ۱۶۹

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

البته نپندارید آنان که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده‌اند، بلکه زنده‌اند (به حیات ابدی و) در نزد خدا متنعّم خواهند بود.

با توجه به بیت مقطع این غزل، شاید حافظ در زمانی بعد از زمان سرودن، برای دریافت صله یا هر دلیل دیگری از جمله دوستی او با حاجی قوام، بیت آخر را به آن اضافه کرده باشد و غزل را به نام حاجی قوام الدین حسن تمغاچی نموده باشد تا غزل را به او هدیه نماید.