غزل شماره ۱۴

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل، ره گم کند مسکینْ غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پَرْوَرْدْی چه تاب آرد غم چندین غریب
خفته بر سنجابِ شاهیْ نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مِشْکین بر رُخِ رَنگینْ غریب
می‌نماید عکس می در رنگ روی مَه وَشَت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
بس غریب افتاده است آن مورْ خَطْ گِردِ رُخَت
گر چه نبود در نگارستان خط مِشکینْ غریب
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر: رمل مثمن محذوف

استقبال

خواجوی کرمانی: غزل شماره ۵۶

غریب: دور افتاده از وطن، ناآشنا به مکانی که در آن حضور دارد // موجب شگفتی، عجیب
مسکین: تهیدست، بی‌چیز، درویش، بیچاره، درمانده
مگذر زمانی: اندکی بیشتر بمان، کمی توقف کن
معذور: کسی که برای خطای خود عذر و بهانه‌ای دارد // آنکه عذر و بهانه‌اش پذیرفته است، معاف
خانه پرورد: خانه پرور، نورچشمی، عزیز کرده، آنکه در خانه تربیت شده باشد، آنکه تنها در خانه پرورش یافته و سرد و گرم روزگار را هنوز نچشیده است
تاب: توانایی، رمق، طاقت، قدرت، تحمل // پیج، جعد، چین
سنجاب: پستانداری است از راسته‌ی جویندگان که دارای دمی نسبتاً طویل و پر پشم می باشد. این حیوان را برای استفاده از پوستش شکار می کنند، و در اینجا اشاره به لطافت و نرمی و راحتی همین پوست دارد.
سنجاب شاهی: بستری نرم و لطیف که سزاوار پادشاهان باشد
خاره: سنگ خارا، گرانیت، سنگ سخت و محکم // پتکی که آهنگران با آن بر روی سندان می‌کوبند
بستر: رختخواب گسترده شده، تشک // مجرای رودخانه
بالین: بستر، بالش، آن قسمت از بستر که طرف سر و سینه واقع می‌شود، آنچه در موقع خواب به آن تکیه می‌دهند
خال: نقطه‌ی سیاه یا لکه ای که روی پوست بدن یا چیزی دیگر ظاهر شود
مشکین: /مِ/ سیاه، تیره‌رنگ // /مُ/ منسوب به مُشک، آنچه بوی مشک بدهد، مشک‌آلود، معطر، خوش‌بو
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
مه وش: مانند ماه، زیبارو
ارغوان: درختی از تیره پروانه واران، سر دسته‌ی ارغوانیها که در ارتفاعات پایین می روید.
نسرین: یکی از گونه‌های نرگس است که دارای گل‌های زرد است و در جنگل ها و نقاط مرطوب به حالت وحشی می روید و در صنعت عطرسازی از آن استفاده می شود.
مور: مورچه، موران // شخص حقیر و خفیف
نگارستان: جایی که دارای انواع نقش‌ونگار و صورت‌ها و کارهای نقاشی باشد، کارگاه نقاشی
شام غریبان: شب ِ مردم غریب و از یار و دیار دورافتاده، شام مسافران که وحشتناک می باشدبخصوص در مفلسی
طره: دسته‌ی موی تابیده در کنار پیشانی، زلف، گیسو
شبرنگ: دارای رنگ تیره و تار مانند شب، سیاه، تیره و تاریک مانند شب، شبگون
حذر: پرهیزکردن، بیم داشتن، ترسیدن، تجتناب، احتیاط، دوری، کناره‌گیری
مقام: محل اقامت، مکان // منزله، رتبه، پایه، جایگاه // پرده در موسیقی // در تصوف، هر یک از مراحل سیر و سلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا
حیرت: سرگشتگی، سرگردانی، خیرگی، آشفتگی، اعجاب، بهت، تردید، تعجب

شرح ابیات

۱- گفتم ای خسرو زیبارویان! من در دیار شما غریبم. بر این عاشق غریب ترحّم کن. گفت، چرا به دنبال دل خود را آواره کرده‌ای؟! هر کس به دنبال دل برود، در غربت درمانده و سرگردان خواهد شد.
۲- گفتم از پیش من نرو و لحظه‌ای بیشتر بمان. در پاسخ گفت، ببخشید من نازنینی‌ام به ناز خانه و خانواده بزرگ شده، تحمل دردسرهای این همه عشّاقی که در راه من آواره شده‌اند را ندارم.
۳- درست می‌گفت، ناز پرورده‌ای که بستر خوابش همچون بستر شاهان نرم و راحت باشد، برایش اهمیت ندارد که عاشقانش بستر را از خار و خاشاک بسازند و بالش زیر سرشان سنگ سخت خارا باشد!
۴- جانهای عاشقان اسیر در زنجیر زلف تو هستند و برایت اهمیتی ندارند، تنها غریب و تنهایی که به آن روی خوش نشان داده‌ای خال سیاه چهره‌ات است که به زیبایی، تک و تنها بر چهره‌ات نشسته است.
۵- از گرمای شراب سرخی که خورده‌ای، رنگ چهره‌ی سفید و زیبایت به رنگ قرمز درآمده است، همچون گل سرخ‌رنگ ارغوان که بر صفحه‌ای از برگ‌های گل نسرین سفید افتاده باشد.
۶- هرچند در نگارستان، وجود رنگ سیاه عجیب نیست، ولی خط‌ نازک وباریک سیاه موی تو در گرداگرد و اطراف چهره‌ات، چیزی بسیار زیباتر و شگفت‌انگیزتر از هر رنگ سیاهی است که نقاشان در نقاشی‌هایشان به کار می‌برند.
۷- به یار نازپرورده گفتم، ای که سیاهی زلفت به سیاهی و تاریکی شب‌های غریبان و درماندگان می‌ماند، از آه سحرگاهی من غریب و درمانده بترس و بپرهیز!
۸- در پاسخ گفت، آنان که در مرحله‌ی عاشقی به مقام آشنایی و دوستی رسیده‌اند هم هنوز پریشان و آشفته و سرگردان هستند، عجیب نیست تو که غریبی تازه از راه رسیده هستی این‌چنین خسته و آشفته و درمانده و حیران باشی.

برداشت
در راه رسیدن به معشوق باید سختی‌های زیادی کشید و آواره و درمانده مسیر رسیدن به او شد، باید در این مسیر صبر داشت و از خود گذشتگی کرد تا شایسته‌ی رسیدن به دوستی آن یار باشیم.

حاشیه نویسی

بیت ۳ یادآور این گفته سعدی است:

ما را همه شب نمیبرد خواب

ای خفته‌ی روزگار دریاب

خار است به زیر پهلوانم

بی روی تو، خوابگاه سنجاب

(غزلیات سعدی ۱۵۵)


بیت ۵: تشبیه و تشابه به کار رفته در بیت ۵، در مصراع اول این بیت نیز آمده است

آنکه رخسار ترا رنگ گل و نسرین داد

صبر و آرام تواند به من مسکین داد


بیت۶: خواجه (مور خط) را با تعبیر دیگر در این بیت نیز آورده است:

سبزپوشان خطت بر گرد لب

همچو مورانند گرد سلسبیل


خواجوی کرمانی، غزل شماره ۵۶:

طره مشکین نباشد بر رخ جانان غریب

زانک نبود سنبل سیراب در بستان غریب

ای که گفتی گرد لعلش خط مشگین از چه روست

خضر نبود برکنار چشمهٔ حیوان غریب

گر بنالم در هوای طلعتش عیبم مکن

در بهاران نبود از مرغ چمن افغان غریب

سنبلش بی‌وجه نبود گر بود شوریده حال

زانک افتادست چون هند و بترکستان غریب

ور دلم در چین زلفش بس غریب افتاده است

در دلم نبود غمش چون گنج در ویران غریب

برغریبان رحمت آور چون غریبی در جهان

زانک نبود از خداوند کرم احسان غریب

چشم مستت گر بریزد خون هر بیچاره‌ئی

چاره نبود زانک نبود فتنه از مستان غریب

گر به شمشیرم کشی حکمت روان باشد ولیک

بر گدا گر رحمت آرد نبود از سلطان غریب

در رهت خواجو بتلخی جان شیرین داد و رفت

هر گز آمد در دلت کایا کجا رفت آن غریب