غزل شماره ۲۸
به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
که مونس دم صبحم دعای دولت توست
سرشک من که ز طوفان نوح دست برد
ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست
بکن معاملهای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست
زبان مور به آصف دراز گشت و رواست
که خواجه خاتم جم یاوه کرد و بازنجست
دلا طمع مبر از لطف بینهایت دوست
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست
شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز
نمیکنی به ترحم نطاق سلسله سست
مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی
گناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
به:
جان:
خواجه: آقا، مهتر، بزرگ، صاحب، سرور، دولتمند، مالدار، شیخ، خداوند
و:
حق:
قدیم:
عهد: زمان، دوره
درست:
که:
مونس:
دم:
صبحم:
دعای:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
توست:
سرشک:
من:
ز:
طوفان:
نوح:
دست:
برد:
لوح:
سینه:
نیارست:
نقش:
مهر: محبت، دوستی، مودت، نرمدلی، شفقت و مروت // آفتاب، خورشید، شید، میترا
تو:
شست:
بکن:
معاملهای:
وین:
دل:
شکسته:
بخر:
با:
شکستگی:
ارزد:
صد:
هزار:
زبان:
مور: مورچه، موران // شخص حقیر و خفیف
آصف:
دراز:
گشت:
رواست:
خاتم:
جم: پادشاه بزرگ // منزه و پاکیزه // نام سلیمان و جمشید یا اسکندر هم هست، در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود منظور سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر.
یاوه:
کرد:
بازنجست:
دلا:
طمع: زیادهخواهی / امید، آرزو، چشمداشت
مبر:
از:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
بینهایت:
دوست:
چو:
لاف: . گفتار بیهوده و گزاف، دعوی زیادهازحد // خودستایی
عشق:
زدی:
سر:
بباز:
چابک:
چست:
صدق:
کوش:
خورشید:
زاید:
نفست:
دروغ:
سیه:
روی:
صبح:
نخست:
شدم:
شیدای:
کوه:
دشت:
هنوز:
نمیکنی:
ترحم: رحم داشتن، مهربانی کردن، بر سر لطف و مهربانی آمدن.
نطاق:
سلسله: حلقههای فلری به هم پیوسته، زنجیر // در تصوف، هر یک از فرقههای صوفیه که انتساب به یکی از مشایخ داشته باشند
سست:
مرنج:
حافظ:
دلبران:
حفاظ:
مجوی:
گناه:
باغ:
چه:
باشد:
این:
گیاه:
نرست:
۲-
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
به:
جان:
خواجه: آقا، مهتر، بزرگ، صاحب، سرور، دولتمند، مالدار، شیخ، خداوند
و:
حق:
قدیم:
عهد: زمان، دوره
درست:
که:
مونس:
دم:
صبحم:
دعای:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
توست:
سرشک:
من:
ز:
طوفان:
نوح:
دست:
برد:
لوح:
سینه:
نیارست:
نقش:
مهر: محبت، دوستی، مودت، نرمدلی، شفقت و مروت // آفتاب، خورشید، شید، میترا
تو:
شست:
بکن:
معاملهای:
وین:
دل:
شکسته:
بخر:
با:
شکستگی:
ارزد:
صد:
هزار:
زبان:
مور: مورچه، موران // شخص حقیر و خفیف
آصف:
دراز:
گشت:
رواست:
خاتم:
جم: پادشاه بزرگ // منزه و پاکیزه // نام سلیمان و جمشید یا اسکندر هم هست، در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود منظور سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر.
یاوه:
کرد:
بازنجست:
دلا:
طمع: زیادهخواهی / امید، آرزو، چشمداشت
مبر:
از:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
بینهایت:
دوست:
چو:
لاف: . گفتار بیهوده و گزاف، دعوی زیادهازحد // خودستایی
عشق:
زدی:
سر:
بباز:
چابک:
چست:
صدق:
کوش:
خورشید:
زاید:
نفست:
دروغ:
سیه:
روی:
صبح:
نخست:
شدم:
شیدای:
کوه:
دشت:
هنوز:
نمیکنی:
ترحم: رحم داشتن، مهربانی کردن، بر سر لطف و مهربانی آمدن.
نطاق:
سلسله: حلقههای فلری به هم پیوسته، زنجیر // در تصوف، هر یک از فرقههای صوفیه که انتساب به یکی از مشایخ داشته باشند
سست:
مرنج:
حافظ:
دلبران:
حفاظ:
مجوی:
گناه:
باغ:
چه:
باشد:
این:
گیاه:
نرست:
شرح ابیات
۱-۲-