غزل شماره ۳۹

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است
ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته‌ای
کت خون ما حلالتر از شیر مادر است
چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه
تشخیص کرده‌ایم و مداوا مقرر است
از آستان پیر مغان سر چرا کشیم
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است
تا آب ما که منبعش الله اکبر است
ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است
حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو
کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
باغ:
مرا:
چه:
حاجت: نیاز، آرزو، امید
سرو:
و:
صنوبر:
است:
شمشاد: درختچه‌ای همیشه سبز
خانه:
پرور:
ما:
از:
که:
کمتر:
ای:
نازنین:
پسر:
تو:
مذهب:
گرفته‌ای:
کت:
خون:
حلالتر:
شیر:
مادر:
چون:
نقش:
غم:
ز:
دور:
ببینی:
شراب:
خواه:
تشخیص:
کرده‌ایم:
مداوا:
مقرر:
آستان:
پیر:
مغان:
سر:
چرا:
کشیم:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
در:
آن:
سرا:
گشایش:
یک:
قصه:
بیش:
نیست:
عشق:
وین:
عجب:
کز:
هر:
زبان:
می‌شنوم:
نامکرر:
دی:
وعده:
داد:
وصلم:
داشت:
امروز:
تا:
گوید:
بازش:
شیراز:
آب:
رکنی:
این:
باد:
خوش:
نسیم:
عیبش:
مکن:
خال: نقطه‌ی سیاه یا لکه ای که روی پوست بدن یا چیزی دیگر ظاهر شود
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
هفت:
کشور:
فرق:
خضر:
ظلمات:
جای:
او:
منبعش:
الله:
اکبر:
آبروی:
فقر:
قناعت:
نمی‌بریم:
با:
پادشه:
بگوی:
روزی:
مقدر:
حافظ:
طرفه:
شاخ:
نباتیست:
کلک:
کش:
میوه:
دلپذیرتر:
شهد:
شکر:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی