غزل شماره ۴۸

صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هر کس از این لعل توانی دانست
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده
بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست
آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشم
محتسب نیز در این عیش نهانی دانست
دلبر آسایش ما مصلحت وقت ندید
ور نه از جانب ما دل نگرانی دانست
سنگ و گل را کند از یمن نظر لعل و عقیق
هر که قدر نفس باد یمانی دانست
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست
می بیاور که ننازد به گل باغ جهان
هر که غارتگری باد خزانی دانست
حافظ این گوهر منظوم که از طبع انگیخت
ز اثر تربیت آصف ثانی دانست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
صوفی: پیرو طریقه تصوف، پشمینه‌پوش
از:
پرتو:
می:
راز:
نهانی:
دانست:
گوهر:
هر:
کس:
این:
لعل: سنگی قیمتی به رنگ قرمز(سرخ)، مجازاً شراب انگوری نیز معنی می‌دهد
توانی:
قدر:
مجموعه:
گل:
مرغ: پرنده، ماکیان
سحر:
داند:
و:
بس:
که:
نه:
کو:
ورقی:
خواند:
معانی:
عرضه:
کردم:
دو:
جهان:
بر:
دل:
کارافتاده:
بجز:
عشق:
تو:
باقی:
همه:
فانی:
آن:
شد:
اکنون:
ز:
ابنای:
عوام:
اندیشم:
محتسب:
نیز:
در:
عیش: خوشی، شادمانی، خوش‌گذرانی، زیستن، زندگی
دلبر:
آسایش:
ما:
مصلحت:
وقت:
ندید:
ور:
جانب:
نگرانی:
سنگ:
را:
کند:
یمن:
نظر:
عقیق:
نفس:
باد:
یمانی:
ای:
دفتر:
عقل:
آیت: نشانه
آموزی:
ترسم:
نکته:
به:
تحقیق:
ندانی:
بیاور:
ننازد:
باغ:
غارتگری:
خزانی:
حافظ:
منظوم:
طبع:
انگیخت:
اثر:
تربیت:
آصف:
ثانی:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی