غزل شماره ۷۲

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
راهیست:
راه:
عشق:
که:
هیچش:
کناره:
نیست:
آنجا:
جز:
آن:
جان:
بسپارند:
چاره:
هر:
گه:
دل:
به:
دهی:
خوش:
دمی:
بود:
در:
کار:
خیر:
حاجت: نیاز، آرزو، امید
هیچ:
استخاره:
ما:
را:
ز:
منع:
عقل:
مترسان:
و:
می:
بیار:
کان:
شحنه:
ولایت:
کاره:
از:
چشم:
خود:
بپرس:
می‌کشد:
جانا:
گناه:
طالع: مجاز از، بخت، اقبال، سرنوشت ، شانس، نصیب، قسمت // طلوع کننده، ستاره
جرم:
ستاره:
او:
پاک:
توان:
دید:
چون:
هلال:
دیده:
جای:
جلوه: آشکار کردن، ظاهر ساختن، نمایش دادن، زیبایی، جاذبه
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین می‌گردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغ‌تر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده می‌باشد.
پاره:
فرصت:
شمر:
طریقه:
رندی:
این:
نشان:
گنج:
بر:
همه:
کس:
آشکاره:
نگرفت:
تو:
گریه:
حافظ:
رو:
حیران:
دلم:
کم:
سنگ:
خاره: سنگ خارا، گرانیت، سنگ سخت و محکم // پتکی که آهنگران با آن بر روی سندان می‌کوبند

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی