غزل شماره ۱۰۹

دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
سوی من وحشی صفت عقل رمیده
آهوروشی کبک خرامی نفرستاد
دانست که خواهد شدنم مرغ دل از دست
وز آن خط چون سلسله دامی نفرستاد
فریاد که آن ساقی شکرلب سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد
چندان که زدم لاف کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد
گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف
دیر: جایی که راهبان در آن اقامت کنند و به گوشه‌گیری و عبادت بپردازند، صومعه
است:
که:
دلدار:
پیامی:
نفرستاد:
ننوشت:
سلامی:
و:
کلامی:
صد:
نامه:
فرستادم:
آن:
شاه:
سواران:
پیکی:
ندوانید:
سوی:
من:
وحشی:
صفت:
عقل:
رمیده:
آهوروشی:
کبک:
خرامی:
دانست:
خواهد:
شدنم:
مرغ: پرنده، ماکیان
دل:
از:
دست:
وز:
خط:
چون:
سلسله: حلقه‌های فلری به هم پیوسته، زنجیر // در تصوف، هر یک از فرقه‌های صوفیه که انتساب به یکی از مشایخ داشته باشند
دامی:
فریاد:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری می‌دهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
شکرلب:
سرمست:
مخمورم:
جامی:
چندان:
زدم:
لاف: . گفتار بیهوده و گزاف، دعوی زیاده‌از‌حد // خودستایی
کرامات:
مقامات:
هیچم:
خبر:
هیچ:
مقامی:
حافظ:
به:
ادب:
باش:
واخواست:
نباشد:
گر:
غلامی:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی