غزل شماره ۱۱۴

همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
شبی که ماه مراد از افق شود طالع
بود که پرتو نوری به بام ما افتد
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاق مجال سلام ما افتد
چو جان فدای لبش شد خیال می‌بستم
که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکار فراوان به دام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد
ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
همای:
اوج:
سعادت:
به:
دام:
ما:
افتد:
اگر:
تو:
را:
گذری:
بر:
مقام: محل اقامت، مکان // منزله، رتبه، پایه، جایگاه // پرده در موسیقی // در تصوف، هر یک از مراحل سیر و سلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا
حباب:
وار:
براندازم:
از:
نشاط:
کلاه:
ز:
روی:
عکسی:
جام:
شبی:
که:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین می‌گردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغ‌تر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده می‌باشد.
مراد: خواسته، آرزو، مقصود، منظور، آنچه که موجب کامرانی و موفقیت شود // در تصوف، پیر، پیشوا، رهبر، فطب
افق:
شود:
طالع: مجاز از، بخت، اقبال، سرنوشت ، شانس، نصیب، قسمت // طلوع کننده، ستاره
بود:
پرتو:
نوری:
بام:
بارگاه:
چون:
باد:
نباشد:
بار:
کی:
اتفاق:
مجال:
سلام:
چو:
جان:
فدای:
لبش:
شد:
خیال:
می‌بستم:
قطره‌ای:
زلالش:
کام: خواسته‌ی دل، آرزو، لذت، خوشی، قدرت، توانایی
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
گفتا:
وسیله:
مساز:
کز:
این:
شکار:
فراوان:
ناامیدی:
در:
مرو:
بزن:
فالی:
قرعه:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
نام:
خاک:
کوی:
هر:
گه:
دم:
زند:
حافظ:
نسیم:
گلشن:
مشام:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی