غزل شماره ۱۲۴
آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد
از سر کشته خود میگذری همچون باد
چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد
ماه خورشید نمایش ز پس پرده زلف
آفتابیست که در پیش سحابی دارد
چشم من کرد به هر گوشه روان سیل سرشک
تا سهی سرو تو را تازهتر آبی دارد
غمزه شوخ تو خونم به خطا میریزد
فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد
آب حیوان اگر این است که دارد لب دوست
روشن است این که خضر بهره سرابی دارد
چشم مخمور تو دارد ز دلم قصد جگر
ترک مست است مگر میل کبابی دارد
جان بیمار مرا نیست ز تو روی سؤال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد
کی کند سوی دل خسته حافظ نظری
چشم مستش که به هر گوشه خرابی دارد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
آن:
که:
از:
سنبل:
او:
غالیه:
تابی:
دارد:
باز:
با:
دلشدگان:
ناز:
و:
عتابی:
سر:
کشته:
خود:
میگذری:
همچون:
باد:
چه:
توان:
کرد:
عمر:
است:
شتابی:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین میگردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغتر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده میباشد.
خورشید:
نمایش:
ز:
پس:
پرده:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
آفتابیست:
در:
پیش:
سحابی:
چشم:
من:
به:
هر:
گوشه:
روان:
سیل:
سرشک:
تا:
سهی: راست و بلند، راستقامت، کشیده
سرو:
تو:
را:
تازهتر:
آبی:
غمزه: اشاره با چشم و ابرو، برهم زدن مژگان از روی ناز و کرشمه // دلربای، عشوه، کرشمه، لوندی، نازکردن
شوخ: طناز، بانشاط، شنگ، شاد، زندهدل
خونم:
خطا:
میریزد:
فرصتش:
خوش:
فکر:
صوابی:
آب:
حیوان:
اگر:
این:
لب:
دوست:
روشن:
خضر:
بهره:
سرابی:
مخمور:
دلم:
قصد:
جگر:
ترک:
مست:
مگر:
میل:
کبابی:
جان:
بیمار:
مرا:
نیست:
روی:
سؤال:
ای:
خسته:
جوابی:
کی:
کند:
سوی:
دل:
حافظ:
نظری:
مستش:
خرابی:
۲-
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
آن:
که:
از:
سنبل:
او:
غالیه:
تابی:
دارد:
باز:
با:
دلشدگان:
ناز:
و:
عتابی:
سر:
کشته:
خود:
میگذری:
همچون:
باد:
چه:
توان:
کرد:
عمر:
است:
شتابی:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین میگردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغتر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده میباشد.
خورشید:
نمایش:
ز:
پس:
پرده:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
آفتابیست:
در:
پیش:
سحابی:
چشم:
من:
به:
هر:
گوشه:
روان:
سیل:
سرشک:
تا:
سهی: راست و بلند، راستقامت، کشیده
سرو:
تو:
را:
تازهتر:
آبی:
غمزه: اشاره با چشم و ابرو، برهم زدن مژگان از روی ناز و کرشمه // دلربای، عشوه، کرشمه، لوندی، نازکردن
شوخ: طناز، بانشاط، شنگ، شاد، زندهدل
خونم:
خطا:
میریزد:
فرصتش:
خوش:
فکر:
صوابی:
آب:
حیوان:
اگر:
این:
لب:
دوست:
روشن:
خضر:
بهره:
سرابی:
مخمور:
دلم:
قصد:
جگر:
ترک:
مست:
مگر:
میل:
کبابی:
جان:
بیمار:
مرا:
نیست:
روی:
سؤال:
ای:
خسته:
جوابی:
کی:
کند:
سوی:
دل:
حافظ:
نظری:
مستش:
خرابی:
شرح ابیات
۱-۲-