غزل شماره ۱۲۶

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن
ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد
چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت
بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست است و در حق او کس این گمان ندارد
احوال گنج قارون کایام داد بر باد
در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد
گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان
کان شوخ سربریده بند زبان ندارد
کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ
زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
بحر: مضارع مثمن اخرب
جان:
بی:
جمال: زیبایی
جانان: دلبری که عاشقش او را مانند جان خود دوست دارد، معشوق، محبوب
میل:
جهان:
ندارد:
هر:
کس:
که:
این:
حقا:
آن:
با:
هیچ:
نشانی:
زان:
دلستان:
ندیدم:
یا:
من:
خبر:
ندارم:
او:
نشان:
شبنمی:
در:
ره:
صد:
بحر:
آتشین:
است:
دردا:
معما:
شرح:
و:
بیان:
سرمنزل:
فراغت:
نتوان:
ز:
دست:
دادن:
ای:
ساروان:
فروکش:
کاین:
کران:
چنگ:
خمیده:
قامت: قد، بلندی تنه‌ی آدمی، اندام
می‌خواندت:
به:
عشرت:
بشنو:
پند:
پیران:
هیچت:
زیان:
دل:
طریق:
رندی:
از:
محتسب:
بیاموز:
مست:
حق:
گمان:
احوال:
گنج:
قارون: ثروتمند مشهور زمان حضرت موسی(ع)
کایام:
داد:
بر:
باد:
گوش:
فروخوان:
تا:
زر:
نهان:
گر:
خود:
رقیب: کسی که رقابت می‌کند، هر یک از دونفری که به یک نفر عشق می‌ورزند، نگهبان، پاسبان، محافظ
شمع:
اسرار:
بپوشان:
کان:
شوخ: طناز، بانشاط، شنگ، شاد، زنده‌دل
سربریده:
بند:
زبان:
یک:
بنده:
همچو:
حافظ:
زیرا:
چون:
تو:
شاهی:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی