غزل شماره ۱۳۱
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
بهای باده چون لعل چیست جوهر عقل
بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد
نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز
نظر به دردکشان از سر حقارت کرد
به روی یار نظر کن ز دیده منت دار
که کار دیده نظر از سر بصارت کرد
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
بیا:
که:
ترک:
فلک: آسمان، عالم، گردون
خوان: سفره
روزه:
غارت:
کرد:
هلال:
عید:
به:
دور:
قدح: کاسهی بزرگ، پیاله، ظرفی که در آن چیزی بیاشامند
اشارت: با دست چیزی را نشان دادن، با حرکت دادن دست و چشم و سایر اعضای بدن، بدون صحبت کردن، مطلبی را القا کردن // رمز، ایما // منتقل کردن یا دریافت کردن معنا و مفهوم یا راز و رمز با کمترین توضیح
ثواب: پاداش کار حوب و پسندیده در جهان آخرت // کار خوب و پسندیده، کار نیک، احسان، نیکی // اجر، پاداش، مزد
و:
حج:
قبول:
آن:
کس:
برد:
خاک:
میکده:
عشق:
را:
زیارت:
مقام: محل اقامت، مکان // منزله، رتبه، پایه، جایگاه // پرده در موسیقی // در تصوف، هر یک از مراحل سیر و سلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا
اصلی:
ما:
گوشه:
خرابات: ویرانهها // جایی مانند میخانه که دارای وسایل عیشوعشرت و محل بادهپیمایی و عشقورزی با کنیزکان بوده و رندان در آنجا به عیشونوش سرگرم میشدند // در تصوف مقام و مرتبهی خرابی و نابودی عادات نفسانی، خوی حیوانی، و محل کسب اخلاق ملکوتی که عارفان و سالکان از قید عادات و حالات نفسانی رهایی یافته و از بادۀ وحدت سرمست شوند
است:
خداش:
خیر:
دهاد:
این:
عمارت:
بهای:
باده: نوشیدنی مستیآور، شراب، مِی
چون:
لعل: سنگی قیمتی به رنگ قرمز(سرخ)، مجازاً شراب انگوری نیز معنی میدهد
چیست:
جوهر:
عقل:
سود:
کسی:
کاین:
تجارت:
نماز:
در:
خم: قوس، انحنا، کج، قسمت دارای پیچیدگی، پیچ، پیچ و تاب // چین و شکن زلف // طاق و ایوان عمارت // خانهی زمستانی
ابروان:
محرابی:
کند:
خون:
جگر:
طهارت:
فغان: آه، ناله، فریاد
نرگس: گلی سفید و کوچک و خوشبو // مجاز از چشم، چشم معشوق
جماش:
شیخ: مرشد، پیر، سالخورده، بزرگ، رییس طایفه
شهر:
امروز:
نظر:
دردکشان:
از:
سر:
حقارت:
روی:
یار:
کن:
ز:
دیده:
منت:
دار:
کار:
بصارت:
حدیث:
حافظ:
شنو:
نه:
واعظ:
اگر:
چه:
صنعت:
بسیار:
عبارت:
۲-
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
بیا:
که:
ترک:
فلک: آسمان، عالم، گردون
خوان: سفره
روزه:
غارت:
کرد:
هلال:
عید:
به:
دور:
قدح: کاسهی بزرگ، پیاله، ظرفی که در آن چیزی بیاشامند
اشارت: با دست چیزی را نشان دادن، با حرکت دادن دست و چشم و سایر اعضای بدن، بدون صحبت کردن، مطلبی را القا کردن // رمز، ایما // منتقل کردن یا دریافت کردن معنا و مفهوم یا راز و رمز با کمترین توضیح
ثواب: پاداش کار حوب و پسندیده در جهان آخرت // کار خوب و پسندیده، کار نیک، احسان، نیکی // اجر، پاداش، مزد
و:
حج:
قبول:
آن:
کس:
برد:
خاک:
میکده:
عشق:
را:
زیارت:
مقام: محل اقامت، مکان // منزله، رتبه، پایه، جایگاه // پرده در موسیقی // در تصوف، هر یک از مراحل سیر و سلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا
اصلی:
ما:
گوشه:
خرابات: ویرانهها // جایی مانند میخانه که دارای وسایل عیشوعشرت و محل بادهپیمایی و عشقورزی با کنیزکان بوده و رندان در آنجا به عیشونوش سرگرم میشدند // در تصوف مقام و مرتبهی خرابی و نابودی عادات نفسانی، خوی حیوانی، و محل کسب اخلاق ملکوتی که عارفان و سالکان از قید عادات و حالات نفسانی رهایی یافته و از بادۀ وحدت سرمست شوند
است:
خداش:
خیر:
دهاد:
این:
عمارت:
بهای:
باده: نوشیدنی مستیآور، شراب، مِی
چون:
لعل: سنگی قیمتی به رنگ قرمز(سرخ)، مجازاً شراب انگوری نیز معنی میدهد
چیست:
جوهر:
عقل:
سود:
کسی:
کاین:
تجارت:
نماز:
در:
خم: قوس، انحنا، کج، قسمت دارای پیچیدگی، پیچ، پیچ و تاب // چین و شکن زلف // طاق و ایوان عمارت // خانهی زمستانی
ابروان:
محرابی:
کند:
خون:
جگر:
طهارت:
فغان: آه، ناله، فریاد
نرگس: گلی سفید و کوچک و خوشبو // مجاز از چشم، چشم معشوق
جماش:
شیخ: مرشد، پیر، سالخورده، بزرگ، رییس طایفه
شهر:
امروز:
نظر:
دردکشان:
از:
سر:
حقارت:
روی:
یار:
کن:
ز:
دیده:
منت:
دار:
کار:
بصارت:
حدیث:
حافظ:
شنو:
نه:
واعظ:
اگر:
چه:
صنعت:
بسیار:
عبارت:
شرح ابیات
۱-۲-