غزل شماره ۱۳۲

به آب روشن می عارفی طهارت کرد
علی الصباح که میخانه را زیارت کرد
همین که ساغر زرین خور نهان گردید
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد
به آب دیده و خون جگر طهارت کرد
امام خواجه که بودش سر نماز دراز
به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد
دلم ز حلقه زلفش به جان خرید آشوب
چه سود دید ندانم که این تجارت کرد
اگر امام جماعت طلب کند امروز
خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
به:
آب:
روشن:
می:
عارفی:
طهارت:
کرد:
علی:
الصباح:
که:
میخانه:
را:
زیارت:
همین:
ساغر: پیاله، پیاله‌ی شراب
زرین:
خور:
نهان:
گردید:
هلال:
عید:
دور:
قدح: کاسه‌ی بزرگ، پیاله، ظرفی که در آن چیزی بیاشامند
اشارت: با دست چیزی را نشان دادن، با حرکت دادن دست و چشم و سایر اعضای بدن، بدون صحبت کردن، مطلبی را القا کردن // رمز، ایما // منتقل کردن یا دریافت کردن معنا و مفهوم یا راز و رمز با کمترین توضیح
خوشا:
نماز:
و:
نیاز:
کسی:
از:
سر:
درد:
دیده:
خون:
جگر:
امام:
خواجه: آقا، مهتر، بزرگ، صاحب، سرور، دولتمند، مال‌دار، شیخ، خداوند
بودش:
دراز:
دختر:
رز: انگور // باغ، باغ انگور // مجاز از شراب
خرقه: نوعی پوستین بلند، تکه‌ای از پارچه‌ی لباس // در تصوف، جبه‌ای که از دست پیر می‌پوشیدند و گاهی از تکه‌های گوناگون دوخته می‌شد
قصارت:
دلم:
ز:
حلقه:
زلفش:
جان:
خرید:
آشوب:
چه:
سود:
دید:
ندانم:
این:
تجارت:
اگر:
جماعت:
طلب:
کند:
امروز:
خبر:
دهید:
حافظ:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی