غزل شماره ۱۴۴
به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد
که خاک میکده کحل بصر توانی کرد
مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر
بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد
گل مراد تو آن گه نقاب بگشاید
که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد
گدایی در میخانه طرفه اکسیریست
گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد
به عزم مرحله عشق پیش نه قدمی
که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
بیا که چاره ذوق حضور و نظم امور
به فیض بخشی اهل نظر توانی کرد
ولی تو تا لب معشوق و جام می خواهی
طمع مدار که کار دگر توانی کرد
دلا ز نور هدایت گر آگهی یابی
چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد
گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ
به شاهراه حقیقت گذر توانی کرد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
به:
سر:
جام:
جم: پادشاه بزرگ // منزه و پاکیزه // نام سلیمان و جمشید یا اسکندر هم هست، در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود منظور سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر.
آن:
گه:
نظر:
توانی:
کرد:
که:
خاک:
میکده:
کحل:
بصر:
مباش:
بی:
می:
و:
مطرب: به طرب آورنده، به شادی آورنده، شادمانی آور، نوازنده، خواننده، رقاص
زیر:
طاق:
سپهر:
بدین:
ترانه:
غم:
از:
دل:
در:
گل:
مراد: خواسته، آرزو، مقصود، منظور، آنچه که موجب کامرانی و موفقیت شود // در تصوف، پیر، پیشوا، رهبر، فطب
تو:
نقاب:
بگشاید:
خدمتش:
چو:
نسیم:
سحر:
گدایی:
میخانه:
طرفه:
اکسیریست:
گر:
این:
عمل:
بکنی:
زر:
عزم:
مرحله:
عشق:
پیش:
نه:
قدمی:
سودها:
کنی:
ار:
سفر:
کز:
سرای:
طبیعت:
نمیروی:
بیرون:
کجا:
کوی:
طریقت: راه، روش، آیین، کیش، مرام، مذهب //در تصوف/ روش اهل صفا و سلوک، تزکیهی باطن // دومین منزل از منازل سه گانه از باب سلوک که عبارتست از شریعت - طریقت - حقیقت، و آن در اصطلاح صوفیان راهی است که رساننده کسان به سوی خدای تعالی است و این راه اخصّ از شریعت است که انسان را به بهشت می رساند زیرا هم مشتمل بر احکام شریعت است از قبیل اعمال صالح عبادی و هم مشتمل بر احکام خاصی است مانند اعمال قلبی و اجتناب از همه ما سوی الله. طریقت راه دل است که به توحید می رسد.
گذر:
جمال: زیبایی
یار:
ندارد:
پرده:
ولی:
غبار:
ره:
بنشان:
تا:
بیا:
چاره:
ذوق:
حضور:
نظم: شعر
امور:
فیض:
بخشی:
اهل:
لب:
معشوق:
خواهی:
طمع: زیادهخواهی / امید، آرزو، چشمداشت
مدار:
کار:
دگر:
دلا:
ز:
نور:
هدایت:
آگهی:
یابی:
شمع:
خنده:
زنان:
ترک:
نصیحت:
شاهانه:
بشنوی:
حافظ:
شاهراه:
حقیقت:
۲-
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
به:
سر:
جام:
جم: پادشاه بزرگ // منزه و پاکیزه // نام سلیمان و جمشید یا اسکندر هم هست، در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود منظور سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر.
آن:
گه:
نظر:
توانی:
کرد:
که:
خاک:
میکده:
کحل:
بصر:
مباش:
بی:
می:
و:
مطرب: به طرب آورنده، به شادی آورنده، شادمانی آور، نوازنده، خواننده، رقاص
زیر:
طاق:
سپهر:
بدین:
ترانه:
غم:
از:
دل:
در:
گل:
مراد: خواسته، آرزو، مقصود، منظور، آنچه که موجب کامرانی و موفقیت شود // در تصوف، پیر، پیشوا، رهبر، فطب
تو:
نقاب:
بگشاید:
خدمتش:
چو:
نسیم:
سحر:
گدایی:
میخانه:
طرفه:
اکسیریست:
گر:
این:
عمل:
بکنی:
زر:
عزم:
مرحله:
عشق:
پیش:
نه:
قدمی:
سودها:
کنی:
ار:
سفر:
کز:
سرای:
طبیعت:
نمیروی:
بیرون:
کجا:
کوی:
طریقت: راه، روش، آیین، کیش، مرام، مذهب //در تصوف/ روش اهل صفا و سلوک، تزکیهی باطن // دومین منزل از منازل سه گانه از باب سلوک که عبارتست از شریعت - طریقت - حقیقت، و آن در اصطلاح صوفیان راهی است که رساننده کسان به سوی خدای تعالی است و این راه اخصّ از شریعت است که انسان را به بهشت می رساند زیرا هم مشتمل بر احکام شریعت است از قبیل اعمال صالح عبادی و هم مشتمل بر احکام خاصی است مانند اعمال قلبی و اجتناب از همه ما سوی الله. طریقت راه دل است که به توحید می رسد.
گذر:
جمال: زیبایی
یار:
ندارد:
پرده:
ولی:
غبار:
ره:
بنشان:
تا:
بیا:
چاره:
ذوق:
حضور:
نظم: شعر
امور:
فیض:
بخشی:
اهل:
لب:
معشوق:
خواهی:
طمع: زیادهخواهی / امید، آرزو، چشمداشت
مدار:
کار:
دگر:
دلا:
ز:
نور:
هدایت:
آگهی:
یابی:
شمع:
خنده:
زنان:
ترک:
نصیحت:
شاهانه:
بشنوی:
حافظ:
شاهراه:
حقیقت:
شرح ابیات
۱-۲-