غزل شماره ۱۵۱

دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد
به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمی‌ارزد
به کوی می فروشانش به جامی بر نمی‌گیرند
زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمی‌ارزد
رقیبم سرزنش‌ها کرد کز این باب رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی‌ارزد
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی‌ارزد
چه آسان می‌نمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهان گیری غم لشکر نمی‌ارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر
که یک جو منت دونان دو صد من زر نمی‌ارزد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بحر: هزج مثمن سالم
دمی:
با:
غم:
به:
سر:
بردن:
جهان:
یک:
نمی‌ارزد:
می:
بفروش:
دلق: جبه، عبا، خرقه // پست، فرومایه
ما:
کز:
این:
بهتر:
کوی:
فروشانش:
جامی:
بر:
نمی‌گیرند:
زهی:
سجاده:
تقوا:
که:
ساغر: پیاله، پیاله‌ی شراب
رقیبم:
سرزنش‌ها:
کرد:
باب:
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
برتاب:
چه:
افتاد:
را:
خاک:
در:
شکوه:
تاج:
سلطانی:
بیم:
جان:
او:
درج:
است:
کلاهی:
دلکش:
اما:
ترک:
آسان:
می‌نمود:
اول:
دریا:
بوی:
سود:
غلط:
کردم:
طوفان:
صد:
گوهر:
تو:
آن:
روی:
خود:
ز:
مشتاقان:
بپوشانی:
شادی:
گیری:
لشکر:
چو:
حافظ:
قناعت:
کوش:
و:
از:
دنیای:
دون:
بگذر:
جو:
منت:
دونان:
دو:
من:
زر:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی