غزل شماره ۱۹۰
کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند
قاصد منزل سلمی که سلامت بادش
چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند
امتحان کن که بسی گنج مرادت بدهند
گر خرابی چو مرا لطف تو آباد کند
یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز
که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند
شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد
قدر یک ساعته عمری که در او داد کند
حالیا عشوه ناز تو ز بنیادم برد
تا دگرباره حکیمانه چه بنیاد کند
گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنیست
فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند
ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز
خرم آن روز که حافظ ره بغداد کند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
کلک:
مشکین: /مِ/ سیاه، تیرهرنگ // /مُ/ منسوب به مُشک، آنچه بوی مشک بدهد، مشکآلود، معطر، خوشبو
تو:
روزی:
که:
ز:
ما:
یاد:
کند:
ببرد:
اجر:
دو:
صد:
بنده:
آزاد:
قاصد:
منزل:
سلمی:
سلامت: تندرستی // پاکی و رهایی از عیب و آفت، بیعیبی، بیگزند شدن، از عیب وآفت رهایی یافتن // در تصوف، حفظ و رعایت رسوم، مقابل ملامت
بادش:
چه:
شود:
گر:
به:
سلامی:
دل:
شاد:
امتحان:
کن:
بسی:
گنج:
مرادت:
بدهند:
خرابی:
چو:
مرا:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
آباد:
یا:
رب:
اندر:
آن:
خسرو:
شیرین:
انداز:
رحمت:
گذری:
بر:
سر:
فرهاد:
شاه:
را:
بود:
از:
طاعت:
صدساله:
و:
زهد: نخواستن چیزی و ترک کردن آن، دوری جستن از دنیا و تنها به عبادات پرداختن، بیاعتنایی به دنیا، پرهیزکاری، پارسایی، تعبد، تقدس، ورع // در اشعار حافظ زاهد معمولا ریاکار است و زهد عمل ریاکارانهی زاهد، پس میتوان در اکثر اشعار زهد را به ریا نیز تعبیر کرد.
قدر:
یک:
ساعته:
عمری:
در:
او:
داد:
حالیا:
عشوه:
ناز:
بنیادم:
برد:
تا:
دگرباره:
حکیمانه:
بنیاد: پایه، اصل، شالوده
گوهر:
پاک:
مدحت:
مستغنیست:
فکر:
مشاطه:
با:
حسن:
خداداد:
ره:
نبردیم:
مقصود:
خود:
شیراز:
خرم:
روز:
حافظ:
بغداد:
۲-
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
کلک:
مشکین: /مِ/ سیاه، تیرهرنگ // /مُ/ منسوب به مُشک، آنچه بوی مشک بدهد، مشکآلود، معطر، خوشبو
تو:
روزی:
که:
ز:
ما:
یاد:
کند:
ببرد:
اجر:
دو:
صد:
بنده:
آزاد:
قاصد:
منزل:
سلمی:
سلامت: تندرستی // پاکی و رهایی از عیب و آفت، بیعیبی، بیگزند شدن، از عیب وآفت رهایی یافتن // در تصوف، حفظ و رعایت رسوم، مقابل ملامت
بادش:
چه:
شود:
گر:
به:
سلامی:
دل:
شاد:
امتحان:
کن:
بسی:
گنج:
مرادت:
بدهند:
خرابی:
چو:
مرا:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
آباد:
یا:
رب:
اندر:
آن:
خسرو:
شیرین:
انداز:
رحمت:
گذری:
بر:
سر:
فرهاد:
شاه:
را:
بود:
از:
طاعت:
صدساله:
و:
زهد: نخواستن چیزی و ترک کردن آن، دوری جستن از دنیا و تنها به عبادات پرداختن، بیاعتنایی به دنیا، پرهیزکاری، پارسایی، تعبد، تقدس، ورع // در اشعار حافظ زاهد معمولا ریاکار است و زهد عمل ریاکارانهی زاهد، پس میتوان در اکثر اشعار زهد را به ریا نیز تعبیر کرد.
قدر:
یک:
ساعته:
عمری:
در:
او:
داد:
حالیا:
عشوه:
ناز:
بنیادم:
برد:
تا:
دگرباره:
حکیمانه:
بنیاد: پایه، اصل، شالوده
گوهر:
پاک:
مدحت:
مستغنیست:
فکر:
مشاطه:
با:
حسن:
خداداد:
ره:
نبردیم:
مقصود:
خود:
شیراز:
خرم:
روز:
حافظ:
بغداد:
شرح ابیات
۱-۲-