غزل شماره ۲۰۴

یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم می‌کشت
معجز عیسویت در لب شکرخا بود
یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
یاد باد آن که رخت شمع طرب می‌افروخت
وین دل سوخته پروانه ناپروا بود
یاد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادب
آن که او خنده مستانه زدی صهبا بود
یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدی
در میان من و لعل تو حکایت‌ها بود
یاد باد آن که نگارم چو کمر بربستی
در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود
یاد باد آن که به اصلاح شما می‌شد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
یاد:
باد:
آن:
که:
نهانت:
نظری:
با:
ما:
بود:
رقم:
مهر: محبت، دوستی، مودت، نرم‌دلی، شفقت و مروت // آفتاب، خورشید، شید، میترا
تو:
بر:
چهره:
پیدا:
چو:
چشمت:
به:
عتابم:
می‌کشت:
معجز:
عیسویت:
در:
لب:
شکرخا: شیرین‌گفتار
صبوحی:
زده:
مجلس:
انس: آرام گرفتن، آرامش، خو گرفتن و آرام گرفتن به چیزی
جز:
من:
و:
یار:
نبودیم:
خدا:
رخت:
شمع:
طرب: شادی، شادمانی، خوشی، سرور، نشاط، رامش، عیش، عشرت
می‌افروخت:
وین:
دل:
سوخته:
پروانه:
ناپروا:
بزمگه:
خلق:
ادب:
او:
خنده:
مستانه:
زدی:
صهبا:
یاقوت:
قدح: کاسه‌ی بزرگ، پیاله، ظرفی که در آن چیزی بیاشامند
میان:
لعل: سنگی قیمتی به رنگ قرمز(سرخ)، مجازاً شراب انگوری نیز معنی می‌دهد
حکایت‌ها:
نگارم:
کمر:
بربستی:
رکابش:
مه:
نو:
پیک:
جهان:
پیما:
خرابات: ویرانه‌ها // جایی مانند میخانه که دارای وسایل عیش‌وعشرت و محل باده‌پیمایی و عشق‌ورزی با کنیزکان بوده و رندان در آنجا به عیش‌ونوش سرگرم می‌شدند // در تصوف مقام و مرتبه‌ی خرابی و نابودی عادات نفسانی، خوی حیوانی، و محل کسب اخلاق ملکوتی که عارفان و سالکان از قید عادات و حالات نفسانی رهایی یافته و از بادۀ وحدت سرمست شوند
نشین:
بودم:
مست:
وآنچه:
مسجدم:
امروز:
کم:
است:
آنجا:
اصلاح:
شما:
می‌شد:
راست:
نظم: شعر
هر:
گوهر:
ناسفته:
حافظ:
را:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی