غزل شماره ۲۰۵
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
تا:
ز:
میخانه:
و:
می:
نام:
نشان:
خواهد:
بود:
سر:
ما:
خاک:
ره:
پیر:
مغان:
حلقه:
از:
ازلم:
در:
گوش:
است:
بر:
همانیم:
که:
بودیم:
همان:
تربت:
چون:
گذری:
همت: قصد، اراده و عزم قوی، بلندطبعی، سعی، کوشش، دلیری، شجاعت
خواه:
زیارتگه:
رندان:
جهان:
برو:
ای:
زاهد: با تقوا، پارسا، کسی که دنیا را به خاطر آخرت ترک گوید // در شعر حافظ زاهد معمولا بار معنایی مثبتی ندارد و کنایهای است به افراد ریا کار که دین را بهانهی نیات خود میکنند یا کسانی که عشق به خدا و معبود را درست درک نکرده و تنها درگیر ظواهر دین هستند. حافظ معمولا در مقابل زاهد، خود یا کسانی را قرار میدهد که با عبارات چون رند، عارف یا امثال اینها خطابشان میکند
خودبین:
چشم:
من:
تو:
راز:
این:
پرده:
نهان:
ترک:
عاشق:
کش:
مست:
برون:
رفت:
امروز:
دگر:
خون:
دیده:
روان:
چشمم:
آن:
دم:
شوق:
نهد:
به:
لحد:
صبح:
قیامت: شور و غوغا کردن، هنگامه برپا کردن
نگران:
بخت:
حافظ:
گر:
گونه:
مدد:
کرد:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
معشوقه:
دست:
دگران:
۲-
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
تا:
ز:
میخانه:
و:
می:
نام:
نشان:
خواهد:
بود:
سر:
ما:
خاک:
ره:
پیر:
مغان:
حلقه:
از:
ازلم:
در:
گوش:
است:
بر:
همانیم:
که:
بودیم:
همان:
تربت:
چون:
گذری:
همت: قصد، اراده و عزم قوی، بلندطبعی، سعی، کوشش، دلیری، شجاعت
خواه:
زیارتگه:
رندان:
جهان:
برو:
ای:
زاهد: با تقوا، پارسا، کسی که دنیا را به خاطر آخرت ترک گوید // در شعر حافظ زاهد معمولا بار معنایی مثبتی ندارد و کنایهای است به افراد ریا کار که دین را بهانهی نیات خود میکنند یا کسانی که عشق به خدا و معبود را درست درک نکرده و تنها درگیر ظواهر دین هستند. حافظ معمولا در مقابل زاهد، خود یا کسانی را قرار میدهد که با عبارات چون رند، عارف یا امثال اینها خطابشان میکند
خودبین:
چشم:
من:
تو:
راز:
این:
پرده:
نهان:
ترک:
عاشق:
کش:
مست:
برون:
رفت:
امروز:
دگر:
خون:
دیده:
روان:
چشمم:
آن:
دم:
شوق:
نهد:
به:
لحد:
صبح:
قیامت: شور و غوغا کردن، هنگامه برپا کردن
نگران:
بخت:
حافظ:
گر:
گونه:
مدد:
کرد:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
معشوقه:
دست:
دگران:
شرح ابیات
۱-۲-