غزل شماره ۲۱۵
به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود
حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیست
به ناله دف و نی در خروش و ولوله بود
مباحثی که در آن مجلس جنون میرفت
ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود
دل از کرشمه ساقی به شکر بود ولی
ز نامساعدی بختش اندکی گله بود
قیاس کردم و آن چشم جادوانه مست
هزار ساحر چون سامریش در گله بود
بگفتمش به لبم بوسهای حوالت کن
به خنده گفت کی ات با من این معامله بود
ز اخترم نظری سعد در ره است که دوش
میان ماه و رخ یار من مقابله بود
دهان یار که درمان درد حافظ داشت
فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
به:
کوی:
میکده:
یا:
رب:
سحر:
چه:
مشغله:
بود:
که:
جوش:
شاهد: کسی که واقعهای را با چشم خود دیده باشد // مجاز از معشوق، محبوب // مرد یا زن خوبرو // مثال، نمونه، گواه، ناظر
و:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری میدهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
شمع:
مشعله:
حدیث:
عشق:
از:
حرف:
صوت:
مستغنیست:
ناله:
دف:
نی:
در:
خروش:
ولوله:
مباحثی:
آن:
مجلس:
جنون:
میرفت:
ورای:
مدرسه:
قال:
قیل:
مسئله:
دل:
کرشمه: ناز، اشاره با چشم و ابرو
شکر:
ولی:
ز:
نامساعدی:
بختش:
اندکی:
گله:
قیاس:
کردم:
چشم:
جادوانه:
مست:
هزار:
ساحر:
چون:
سامریش:
بگفتمش:
لبم:
بوسهای:
حوالت:
کن:
خنده:
گفت:
کی:
ات:
با:
من:
این:
معامله:
اخترم:
نظری:
سعد:
ره:
است:
دوش: دیشب، شب گذشته
میان:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین میگردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغتر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده میباشد.
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
یار:
مقابله:
دهان:
درمان:
درد:
حافظ:
داشت:
فغان: آه، ناله، فریاد
وقت:
مروت: جوانمردی، انصاف، انسانیت، مردمی، نرمدلی
تنگ:
حوصله:
۲-
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
به:
کوی:
میکده:
یا:
رب:
سحر:
چه:
مشغله:
بود:
که:
جوش:
شاهد: کسی که واقعهای را با چشم خود دیده باشد // مجاز از معشوق، محبوب // مرد یا زن خوبرو // مثال، نمونه، گواه، ناظر
و:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری میدهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
شمع:
مشعله:
حدیث:
عشق:
از:
حرف:
صوت:
مستغنیست:
ناله:
دف:
نی:
در:
خروش:
ولوله:
مباحثی:
آن:
مجلس:
جنون:
میرفت:
ورای:
مدرسه:
قال:
قیل:
مسئله:
دل:
کرشمه: ناز، اشاره با چشم و ابرو
شکر:
ولی:
ز:
نامساعدی:
بختش:
اندکی:
گله:
قیاس:
کردم:
چشم:
جادوانه:
مست:
هزار:
ساحر:
چون:
سامریش:
بگفتمش:
لبم:
بوسهای:
حوالت:
کن:
خنده:
گفت:
کی:
ات:
با:
من:
این:
معامله:
اخترم:
نظری:
سعد:
ره:
است:
دوش: دیشب، شب گذشته
میان:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین میگردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغتر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده میباشد.
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
یار:
مقابله:
دهان:
درمان:
درد:
حافظ:
داشت:
فغان: آه، ناله، فریاد
وقت:
مروت: جوانمردی، انصاف، انسانیت، مردمی، نرمدلی
تنگ:
حوصله:
شرح ابیات
۱-۲-