غزل شماره ۲۶۶
دلم رمیده لولیوشیست شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
فدای پیرهن چاک ماه رویان باد
هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر
به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت
که در مقام رضا باش و از قضا مگریز
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
دلم:
رمیده:
لولیوشیست:
شورانگیز:
دروغ:
وعده:
و:
قتال:
وضع: چگونگی و حالت هر چیز، راه و روش، شیوه
رنگ:
آمیز:
فدای:
پیرهن:
چاک:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین میگردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغتر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده میباشد.
رویان:
باد:
هزار:
جامه:
تقوی:
خرقه: نوعی پوستین بلند، تکهای از پارچهی لباس // در تصوف، جبهای که از دست پیر میپوشیدند و گاهی از تکههای گوناگون دوخته میشد
پرهیز:
خیال:
خال: نقطهی سیاه یا لکه ای که روی پوست بدن یا چیزی دیگر ظاهر شود
تو:
با:
خود:
به:
خاک:
خواهم:
برد:
که:
تا:
ز:
خاکم:
شود:
عبیرآمیز:
فرشته:
عشق:
نداند:
چیست:
ای:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری میدهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
بخواه:
جام:
گلابی:
آدم:
ریز:
پیاله: ظرفی که در آن آشامیدنی بنوشند، جام، ساعر، فنجان، صراحی، قدح، کاسه // در تصوف، صفای ظاهر و باطن که هرچه در او باشد ظاهر شود // در تصوف، هر ذره از ذرات موجود که شخص عارف از آن بادهی معرفت نوشد
بر:
کفنم:
بند:
سحرگه:
حشر:
می:
دل:
ببرم:
هول:
روز:
رستاخیز:
فقیر:
خسته:
درگاهت:
آمدم:
رحمی:
جز:
ولای:
توام:
نیست:
هیچ:
دست:
آویز:
بیا:
هاتف:
میخانه:
دوش: دیشب، شب گذشته
من:
گفت:
در:
مقام: محل اقامت، مکان // منزله، رتبه، پایه، جایگاه // پرده در موسیقی // در تصوف، هر یک از مراحل سیر و سلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا
رضا:
باش:
از:
قضا: حکم، تقدیر، سرنوشت
مگریز:
میان:
عاشق:
معشوق:
حائل:
حجاب:
خودی:
حافظ:
برخیز:
۲-
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
دلم:
رمیده:
لولیوشیست:
شورانگیز:
دروغ:
وعده:
و:
قتال:
وضع: چگونگی و حالت هر چیز، راه و روش، شیوه
رنگ:
آمیز:
فدای:
پیرهن:
چاک:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین میگردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغتر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده میباشد.
رویان:
باد:
هزار:
جامه:
تقوی:
خرقه: نوعی پوستین بلند، تکهای از پارچهی لباس // در تصوف، جبهای که از دست پیر میپوشیدند و گاهی از تکههای گوناگون دوخته میشد
پرهیز:
خیال:
خال: نقطهی سیاه یا لکه ای که روی پوست بدن یا چیزی دیگر ظاهر شود
تو:
با:
خود:
به:
خاک:
خواهم:
برد:
که:
تا:
ز:
خاکم:
شود:
عبیرآمیز:
فرشته:
عشق:
نداند:
چیست:
ای:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری میدهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
بخواه:
جام:
گلابی:
آدم:
ریز:
پیاله: ظرفی که در آن آشامیدنی بنوشند، جام، ساعر، فنجان، صراحی، قدح، کاسه // در تصوف، صفای ظاهر و باطن که هرچه در او باشد ظاهر شود // در تصوف، هر ذره از ذرات موجود که شخص عارف از آن بادهی معرفت نوشد
بر:
کفنم:
بند:
سحرگه:
حشر:
می:
دل:
ببرم:
هول:
روز:
رستاخیز:
فقیر:
خسته:
درگاهت:
آمدم:
رحمی:
جز:
ولای:
توام:
نیست:
هیچ:
دست:
آویز:
بیا:
هاتف:
میخانه:
دوش: دیشب، شب گذشته
من:
گفت:
در:
مقام: محل اقامت، مکان // منزله، رتبه، پایه، جایگاه // پرده در موسیقی // در تصوف، هر یک از مراحل سیر و سلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا
رضا:
باش:
از:
قضا: حکم، تقدیر، سرنوشت
مگریز:
میان:
عاشق:
معشوق:
حائل:
حجاب:
خودی:
حافظ:
برخیز:
شرح ابیات
۱-۲-