غزل شماره ۲۷۶
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر: رمل مثمن محذوف
باغبان:
گر:
پنج:
روزی:
صحبت:
گل:
بایدش:
بر:
جفای:
خار:
هجران:
صبر:
بلبل:
ای:
دل:
اندر:
بند:
زلفش:
از:
پریشانی:
منال:
مرغ: پرنده، ماکیان
زیرک:
چون:
به:
دام:
افتد:
تحمل:
رند: /۱-معنای عام/ زیرک، زرنگ، حیلهگر، بیقید، لاابالی، /۲-در شعر حافظ/ این کلمه بار معنایی مثبت دارد، در فرهنگ تصوف رند به کسی میگویند که در باطن پاکتر از آنچه در ظاهر نشان میدهد است، کسی که شاید در ظاهر شایسته سرزنش باشد، اما در اصل شایستهی ستایش و تحسین است، رند در شعر حافظ کسی است که ریاکار نیست، تظاهر نمیکند، عارف است نه زاهد، شاید تمام وقت خود را به پرستش ظاهری مشغول نباشد و حتی از شراب و شرابخواری و امثال اینها حرف بزند، اما در باطن عاشق است و نیت تمام اعمالش از روی عشق است و این که خودش و خدایش میدانند که جز وصل دوست چیزی نمیخواهد برایش کافی است.
عالم:
سوز: باد بسیار سرد، سرما // غم بسیار، داغ، درد
را:
با:
مصلحت:
بینی:
چه:
کار:
ملک:
است:
آن:
که:
تدبیر:
و:
تأمل:
تکیه:
تقوی:
دانش:
در:
طریقت: راه، روش، آیین، کیش، مرام، مذهب //در تصوف/ روش اهل صفا و سلوک، تزکیهی باطن // دومین منزل از منازل سه گانه از باب سلوک که عبارتست از شریعت - طریقت - حقیقت، و آن در اصطلاح صوفیان راهی است که رساننده کسان به سوی خدای تعالی است و این راه اخصّ از شریعت است که انسان را به بهشت می رساند زیرا هم مشتمل بر احکام شریعت است از قبیل اعمال صالح عبادی و هم مشتمل بر احکام خاصی است مانند اعمال قلبی و اجتناب از همه ما سوی الله. طریقت راه دل است که به توحید می رسد.
کافریست:
راهرو:
صد:
هنر:
دارد:
توکل:
چنین:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
رخش:
بادا:
نظربازی:
حرام:
هر:
روی:
یاسمین:
جعد: موی پیچیده و تابدار، (صفت برای هرچیز پیچیده و تابدار)
سنبل:
نازها:
زان:
نرگس: گلی سفید و کوچک و خوشبو // مجاز از چشم، چشم معشوق
مستانهاش:
باید:
کشید:
این:
شوریده:
تا:
کاکل:
ساقیا:
گردش:
ساغر: پیاله، پیالهی شراب
تعلل:
چند:
دور:
عاشقان:
تسلسل:
کیست:
حافظ:
ننوشد:
باده: نوشیدنی مستیآور، شراب، مِی
بی:
آواز:
رود:
عاشق:
مسکین: تهیدست، بیچیز، درویش، بیچاره، درمانده
چرا:
چندین:
تجمل:
۲-
بحر: رمل مثمن محذوف
باغبان:
گر:
پنج:
روزی:
صحبت:
گل:
بایدش:
بر:
جفای:
خار:
هجران:
صبر:
بلبل:
ای:
دل:
اندر:
بند:
زلفش:
از:
پریشانی:
منال:
مرغ: پرنده، ماکیان
زیرک:
چون:
به:
دام:
افتد:
تحمل:
رند: /۱-معنای عام/ زیرک، زرنگ، حیلهگر، بیقید، لاابالی، /۲-در شعر حافظ/ این کلمه بار معنایی مثبت دارد، در فرهنگ تصوف رند به کسی میگویند که در باطن پاکتر از آنچه در ظاهر نشان میدهد است، کسی که شاید در ظاهر شایسته سرزنش باشد، اما در اصل شایستهی ستایش و تحسین است، رند در شعر حافظ کسی است که ریاکار نیست، تظاهر نمیکند، عارف است نه زاهد، شاید تمام وقت خود را به پرستش ظاهری مشغول نباشد و حتی از شراب و شرابخواری و امثال اینها حرف بزند، اما در باطن عاشق است و نیت تمام اعمالش از روی عشق است و این که خودش و خدایش میدانند که جز وصل دوست چیزی نمیخواهد برایش کافی است.
عالم:
سوز: باد بسیار سرد، سرما // غم بسیار، داغ، درد
را:
با:
مصلحت:
بینی:
چه:
کار:
ملک:
است:
آن:
که:
تدبیر:
و:
تأمل:
تکیه:
تقوی:
دانش:
در:
طریقت: راه، روش، آیین، کیش، مرام، مذهب //در تصوف/ روش اهل صفا و سلوک، تزکیهی باطن // دومین منزل از منازل سه گانه از باب سلوک که عبارتست از شریعت - طریقت - حقیقت، و آن در اصطلاح صوفیان راهی است که رساننده کسان به سوی خدای تعالی است و این راه اخصّ از شریعت است که انسان را به بهشت می رساند زیرا هم مشتمل بر احکام شریعت است از قبیل اعمال صالح عبادی و هم مشتمل بر احکام خاصی است مانند اعمال قلبی و اجتناب از همه ما سوی الله. طریقت راه دل است که به توحید می رسد.
کافریست:
راهرو:
صد:
هنر:
دارد:
توکل:
چنین:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
رخش:
بادا:
نظربازی:
حرام:
هر:
روی:
یاسمین:
جعد: موی پیچیده و تابدار، (صفت برای هرچیز پیچیده و تابدار)
سنبل:
نازها:
زان:
نرگس: گلی سفید و کوچک و خوشبو // مجاز از چشم، چشم معشوق
مستانهاش:
باید:
کشید:
این:
شوریده:
تا:
کاکل:
ساقیا:
گردش:
ساغر: پیاله، پیالهی شراب
تعلل:
چند:
دور:
عاشقان:
تسلسل:
کیست:
حافظ:
ننوشد:
باده: نوشیدنی مستیآور، شراب، مِی
بی:
آواز:
رود:
عاشق:
مسکین: تهیدست، بیچیز، درویش، بیچاره، درمانده
چرا:
چندین:
تجمل:
شرح ابیات
۱-۲-