غزل شماره ۲۸۸

کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش
الا ای دولتی طالع که قدر وقت می‌دانی
گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش
هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باریست
سپندی گو بر آتش نه که دارد کار و باری خوش
عروس طبع را زیور ز فکر بکر می‌بندم
بود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش
شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان
که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش
میی در کاسه چشم است ساقی را بنامیزد
که مستی می‌کند با عقل و می‌بخشد خماری خوش
به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانه
که شنگولان خوش باشت بیاموزند کاری خوش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بحر: هزج مثمن سالم
کنار:
آب:
و:
پای:
بید:
طبع:
شعر:
یاری:
خوش:
معاشر:
دلبری:
شیرین:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری می‌دهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
گلعذاری:
الا:
ای:
دولتی:
طالع: مجاز از، بخت، اقبال، سرنوشت ، شانس، نصیب، قسمت // طلوع کننده، ستاره
که:
قدر:
وقت:
می‌دانی:
گوارا:
بادت:
این:
عشرت:
داری:
روزگاری:
هر:
آن:
کس:
را:
در:
خاطر:
ز:
عشق:
باریست:
سپندی:
گو:
بر:
آتش:
نه:
دارد:
کار:
باری:
عروس:
زیور:
فکر:
بکر:
می‌بندم:
بود:
کز:
دست:
ایامم:
به:
افتد:
نگاری:
شب:
صحبت:
غنیمت:
دان:
داد:
خوشدلی:
بستان:
مهتابی:
دل:
افروز:
است:
طرف:
لاله:
زاری:
میی:
کاسه:
چشم:
بنامیزد:
مستی:
می‌کند:
با:
عقل:
می‌بخشد:
خماری:
غفلت:
عمر:
شد:
حافظ:
بیا:
ما:
میخانه:
شنگولان:
باشت:
بیاموزند:
کاری:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی