غزل شماره ۲۹۹

اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
برو به هر چه تو داری بخور دریغ مخور
که بی‌دریغ زند روزگار تیغ هلاک
به خاک پای تو ای سرو نازپرور من
که روز واقعه پا وا مگیرم از سر خاک
چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پری
به مذهب همه کفر طریقت است امساک
مهندس فلکی راه دیر شش جهتی
چنان ببست که ره نیست زیر دیر مغاک
فریب دختر رز طرفه می‌زند ره عقل
مباد تا به قیامت خراب طارم تاک
به راه میکده حافظ خوش از جهان رفتی
دعای اهل دلت باد مونس دل پاک
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
اگر:
شراب:
خوری:
جرعه‌ای:
فشان:
بر:
خاک:
از:
آن:
گناه:
که:
نفعی:
رسد:
به:
غیر:
چه:
باک:
برو:
هر:
تو:
داری:
بخور:
دریغ:
مخور:
بی‌دریغ:
زند:
روزگار:
تیغ:
هلاک:
پای:
ای:
سرو:
نازپرور:
من:
روز:
واقعه:
پا:
وا:
مگیرم:
سر:
دوزخی:
بهشتی:
آدمی:
پری: موجود افسانه‌ای به‌صورت زنی بسیارزیبا که مانند فرشته بال دارد و پرواز می‌کند و در زیبایی نقیض دیو است // مجاز از زن زیبا
مذهب:
همه:
کفر:
طریقت: راه، روش، آیین، کیش، مرام، مذهب //در تصوف/ روش اهل صفا و سلوک، تزکیه‌ی باطن // دومین منزل از منازل سه گانه از باب سلوک که عبارتست از شریعت - طریقت - حقیقت، و آن در اصطلاح صوفیان راهی است که رساننده کسان به سوی خدای تعالی است و این راه اخصّ از شریعت است که انسان را به بهشت می رساند زیرا هم مشتمل بر احکام شریعت است از قبیل اعمال صالح عبادی و هم مشتمل بر احکام خاصی است مانند اعمال قلبی و اجتناب از همه ما سوی الله. طریقت راه دل است که به توحید می رسد.
است:
امساک:
مهندس:
فلکی:
راه:
دیر: جایی که راهبان در آن اقامت کنند و به گوشه‌گیری و عبادت بپردازند، صومعه
شش:
جهتی:
چنان:
ببست:
ره:
نیست:
زیر:
مغاک:
فریب:
دختر:
رز: انگور // باغ، باغ انگور // مجاز از شراب
طرفه:
می‌زند:
عقل:
مباد:
تا:
قیامت: شور و غوغا کردن، هنگامه برپا کردن
خراب:
طارم:
تاک:
میکده:
حافظ:
خوش:
جهان:
رفتی:
دعای:
اهل:
دلت:
باد:
مونس:
دل:
پاک:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی