غزل شماره ۳۱۲

بُشری اِذِ السّلامةُ حَلَّت بِذی سَلَم
للهِ حمدُ مُعتَرِفٍ غایةَ النِّعَم
آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد
تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم
از بازگشت شاه در این طرفه منزل است
آهنگ خصم او به سراپردهٔ عدم
پیمان شکن هرآینه گردد شکسته حال
انَّ العُهودَ عِندَ مَلیکِ النُّهی ذِمَم
می‌جست از سحاب امل رحمتی ولی
جز دیده‌اش معاینه بیرون نداد نم
در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت
الآنَ قَد نَدِمتَ و ما یَنفَعُ النَّدَم
ساقی چو یار مه رخ و از اهل راز بود
حافظ بخورد باده و شیخ و فقیه هم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
بُشری:
اِذِ:
السّلامةُ:
حَلَّت:
بِذی:
سَلَم:
للهِ:
حمدُ:
مُعتَرِفٍ:
غایةَ:
النِّعَم:
آن:
خوش:
خبر:
کجاست:
که:
این:
فتح:
مژده:
داد:
تا:
جان:
فشانمش:
چو:
زر:
و:
سیم: نقره، سفید
در:
قدم:
از:
بازگشت:
شاه:
طرفه:
منزل:
است:
آهنگ:
خصم:
او:
به:
سراپردهٔ:
عدم:
پیمان:
شکن:
هرآینه:
گردد:
شکسته:
حال:
انَّ:
العُهودَ:
عِندَ:
مَلیکِ:
النُّهی:
ذِمَم:
می‌جست:
سحاب:
امل:
رحمتی:
ولی:
جز:
دیده‌اش:
معاینه:
بیرون:
نداد:
نم:
نیل:
غم:
فتاد:
سپهرش:
طنز:
گفت:
الآنَ:
قَد:
نَدِمتَ:
ما:
یَنفَعُ:
النَّدَم:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری می‌دهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
یار:
مه:
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
اهل:
راز:
بود:
حافظ:
بخورد:
باده: نوشیدنی مستی‌آور، شراب، مِی
شیخ: مرشد، پیر، سالخورده، بزرگ، رییس طایفه
فقیه:
هم:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی