غزل شماره ۳۱۹
سالها پیروی مذهب رندان کردم
تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم
من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه
قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم
سایهای بر دل ریشم فکن ای گنج روان
که من این خانه به سودای تو ویران کردم
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست
آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گر چه دربانی میخانه فراوان کردم
این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت
اجر صبریست که در کلبه احزان کردم
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
گر به دیوان غزل صدرنشینم چه عجب
سالها بندگی صاحب دیوان کردم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
سالها:
پیروی:
مذهب:
رندان:
کردم:
تا:
به:
فتوی:
خرد:
حرص:
زندان:
من:
سرمنزل:
عنقا: مرغی افسانهای که مظهر عزلت و تنهایی و نایابی است.
نه:
خود:
بردم:
راه:
قطع:
این:
مرحله:
با:
مرغ: پرنده، ماکیان
سلیمان:
سایهای:
بر:
دل:
ریشم:
فکن:
ای:
گنج:
روان:
که:
خانه:
سودای:
تو:
ویران:
توبه:
نبوسم:
لب:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری میدهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
و:
کنون:
میگزم:
چرا:
گوش:
نادان:
در:
خلاف:
آمد:
عادت:
بطلب:
کام: خواستهی دل، آرزو، لذت، خوشی، قدرت، توانایی
کسب:
جمعیت:
از:
آن:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
پریشان:
نقش:
مستوری:
مستی:
دست:
توست:
چه:
سلطان:
ازل: آنچه اول و ابتدا نداشته باشد، همیشگی، دیرینگی // زمان بیابتدا
گفت:
بکن:
دارم:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
جنت: بهشت
فردوس:
طمع: زیادهخواهی / امید، آرزو، چشمداشت
گر:
دربانی:
میخانه:
فراوان:
پیرانه:
سرم:
صحبت:
یوسف:
بنواخت:
اجر:
صبریست:
کلبه:
احزان:
صبح:
خیزی:
سلامت: تندرستی // پاکی و رهایی از عیب و آفت، بیعیبی، بیگزند شدن، از عیب وآفت رهایی یافتن // در تصوف، حفظ و رعایت رسوم، مقابل ملامت
طلبی:
چون:
حافظ:
هر:
همه:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
قرآن:
دیوان:
غزل:
صدرنشینم:
عجب:
بندگی:
صاحب:
۲-
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
سالها:
پیروی:
مذهب:
رندان:
کردم:
تا:
به:
فتوی:
خرد:
حرص:
زندان:
من:
سرمنزل:
عنقا: مرغی افسانهای که مظهر عزلت و تنهایی و نایابی است.
نه:
خود:
بردم:
راه:
قطع:
این:
مرحله:
با:
مرغ: پرنده، ماکیان
سلیمان:
سایهای:
بر:
دل:
ریشم:
فکن:
ای:
گنج:
روان:
که:
خانه:
سودای:
تو:
ویران:
توبه:
نبوسم:
لب:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری میدهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
و:
کنون:
میگزم:
چرا:
گوش:
نادان:
در:
خلاف:
آمد:
عادت:
بطلب:
کام: خواستهی دل، آرزو، لذت، خوشی، قدرت، توانایی
کسب:
جمعیت:
از:
آن:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
پریشان:
نقش:
مستوری:
مستی:
دست:
توست:
چه:
سلطان:
ازل: آنچه اول و ابتدا نداشته باشد، همیشگی، دیرینگی // زمان بیابتدا
گفت:
بکن:
دارم:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
جنت: بهشت
فردوس:
طمع: زیادهخواهی / امید، آرزو، چشمداشت
گر:
دربانی:
میخانه:
فراوان:
پیرانه:
سرم:
صحبت:
یوسف:
بنواخت:
اجر:
صبریست:
کلبه:
احزان:
صبح:
خیزی:
سلامت: تندرستی // پاکی و رهایی از عیب و آفت، بیعیبی، بیگزند شدن، از عیب وآفت رهایی یافتن // در تصوف، حفظ و رعایت رسوم، مقابل ملامت
طلبی:
چون:
حافظ:
هر:
همه:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
قرآن:
دیوان:
غزل:
صدرنشینم:
عجب:
بندگی:
صاحب:
شرح ابیات
۱-۲-