غزل شماره ۳۴۰

من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشم
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم
حاش لله که نیم معتقد طاعت خویش
این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست
پرده‌ای بر سر صد عیب نهان می‌پوشم
من که خواهم که ننوشم به جز از راوق خم
چه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم
گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
من:
که:
از:
آتش:
دل:
چون:
خم: قوس، انحنا، کج، قسمت دارای پیچیدگی، پیچ، پیچ و تاب // چین و شکن زلف // طاق و ایوان عمارت // خانه‌ی زمستانی
می:
در:
جوشم:
مهر: محبت، دوستی، مودت، نرم‌دلی، شفقت و مروت // آفتاب، خورشید، شید، میترا
بر:
لب:
زده:
خون:
می‌خورم:
و:
خاموشم:
قصد:
جان:
است:
طمع: زیاده‌خواهی / امید، آرزو، چشم‌داشت
جانان: دلبری که عاشقش او را مانند جان خود دوست دارد، معشوق، محبوب
کردن:
تو:
مرا:
بین:
این:
کار:
به:
می‌کوشم:
کی:
آزاد:
شوم:
غم:
هر:
دم:
هندوی:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
بتی:
حلقه:
کند:
گوشم:
حاش:
لله:
نیم:
معتقد:
طاعت:
خویش:
قدر:
هست:
گه:
قدحی:
نوشم:
امیدم:
علیرغم:
عدو:
روز:
جزا:
فیض:
عفوش:
ننهد:
بار:
گنه:
دوشم:
پدرم:
روضه: باغ، گلستان، بهشت، باغ بهشت
رضوان:
دو:
گندم:
بفروخت:
چرا:
ملک:
جهان:
را:
جوی:
نفروشم:
خرقه: نوعی پوستین بلند، تکه‌ای از پارچه‌ی لباس // در تصوف، جبه‌ای که از دست پیر می‌پوشیدند و گاهی از تکه‌های گوناگون دوخته می‌شد
پوشی:
غایت:
دین:
داری:
نیست:
پرده‌ای:
سر:
صد:
عیب:
نهان:
می‌پوشم:
خواهم:
ننوشم:
جز:
راوق:
چه:
کنم:
گر:
سخن:
پیر:
مغان:
ننیوشم:
دست:
زند:
مطرب: به طرب آورنده، به شادی آورنده، شادمانی آور، نوازنده، خواننده، رقاص
مجلس:
ره:
عشق:
شعر:
حافظ:
ببرد:
وقت:
سماع: /۱/ شنوایی، شنیدن /۲/ ترانه‌خوانی یا رقص یا دست افشانی به شکل دسته جمعی
هوشم:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی