غزل شماره ۳۴۷
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم
با سر زلف تو مجموع پریشانی خود
کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم
آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد
در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم
گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد
دین و دل را همه دربازم و توفیر کنم
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
نیست امید صلاحی ز فساد حافظ
چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
صنما:
با:
غم:
عشق:
تو:
چه:
تدبیر:
کنم:
تا:
به:
کی:
در:
ناله:
شبگیر: سحرگاه، هنگام سحر // حرکت بعد از نیمه شب و هنگام سحر از جایی
دل:
دیوانه:
از:
آن:
شد:
که:
نصیحت:
شنود:
مگرش:
هم:
ز:
سر:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
زنجیر:
مدت:
هجر:
کشیدم:
هیهات:
یکی:
نامه:
محال:
است:
تحریر:
مجموع:
پریشانی:
خود:
کو:
مجالی:
سراسر:
همه:
تقریر:
زمان:
کآرزوی:
دیدن:
جانم:
باشد:
نظر:
نقش:
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
خوب:
تصویر:
گر:
بدانم:
وصال: دست یافتن به چیزی، رسیدن / در تصوف رسیدن به مرحلهی فنا فیالله، رسیدن به معشوق ازلی و با او یکی شدن
بدین:
دست:
دهد:
دین:
و:
را:
دربازم:
توفیر:
دور:
شو:
برم:
ای:
واعظ:
بیهوده:
مگوی:
من:
نه:
آنم:
دگر:
گوش:
تزویر: دورویی کردن، دروغپردازی، گول زدن
نیست:
امید:
صلاحی:
فساد:
حافظ:
چون:
تقدیر: آنچه در زمان آفرینش و در ازل برای هرکس مقدر شده است، سرنوشت
چنین:
۲-
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
صنما:
با:
غم:
عشق:
تو:
چه:
تدبیر:
کنم:
تا:
به:
کی:
در:
ناله:
شبگیر: سحرگاه، هنگام سحر // حرکت بعد از نیمه شب و هنگام سحر از جایی
دل:
دیوانه:
از:
آن:
شد:
که:
نصیحت:
شنود:
مگرش:
هم:
ز:
سر:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
زنجیر:
مدت:
هجر:
کشیدم:
هیهات:
یکی:
نامه:
محال:
است:
تحریر:
مجموع:
پریشانی:
خود:
کو:
مجالی:
سراسر:
همه:
تقریر:
زمان:
کآرزوی:
دیدن:
جانم:
باشد:
نظر:
نقش:
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
خوب:
تصویر:
گر:
بدانم:
وصال: دست یافتن به چیزی، رسیدن / در تصوف رسیدن به مرحلهی فنا فیالله، رسیدن به معشوق ازلی و با او یکی شدن
بدین:
دست:
دهد:
دین:
و:
را:
دربازم:
توفیر:
دور:
شو:
برم:
ای:
واعظ:
بیهوده:
مگوی:
من:
نه:
آنم:
دگر:
گوش:
تزویر: دورویی کردن، دروغپردازی، گول زدن
نیست:
امید:
صلاحی:
فساد:
حافظ:
چون:
تقدیر: آنچه در زمان آفرینش و در ازل برای هرکس مقدر شده است، سرنوشت
چنین:
شرح ابیات
۱-۲-