غزل شماره ۳۵۱
حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
من لاف عقل میزنم این کار کی کنم
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم
کی بود در زمانه وفا جام می بیار
تا من حکایت جم و کاووس کی کنم
از نامه سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم
کو پیک صبح تا گلههای شب فراق
با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
حاشا:
که:
من:
به:
موسم: فصل، زمان، هنگام، وقت، دوره، نوبت، موعد
گل:
ترک:
می:
کنم:
لاف: . گفتار بیهوده و گزاف، دعوی زیادهازحد // خودستایی
عقل:
میزنم:
این:
کار:
کی:
مطرب: به طرب آورنده، به شادی آورنده، شادمانی آور، نوازنده، خواننده، رقاص
کجاست:
تا:
همه:
محصول:
زهد: نخواستن چیزی و ترک کردن آن، دوری جستن از دنیا و تنها به عبادات پرداختن، بیاعتنایی به دنیا، پرهیزکاری، پارسایی، تعبد، تقدس، ورع // در اشعار حافظ زاهد معمولا ریاکار است و زهد عمل ریاکارانهی زاهد، پس میتوان در اکثر اشعار زهد را به ریا نیز تعبیر کرد.
و:
علم:
در:
چنگ:
بربط:
آواز:
نی:
از:
قیل:
قال:
مدرسه:
حالی:
دلم:
گرفت:
یک:
چند:
نیز:
خدمت:
معشوق:
بود:
زمانه:
وفا:
جام:
بیار:
حکایت:
جم: پادشاه بزرگ // منزه و پاکیزه // نام سلیمان و جمشید یا اسکندر هم هست، در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود منظور سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر.
کاووس:
نامه:
سیاه:
نترسم:
روز:
حشر:
با:
فیض:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
او:
صد:
طی:
کو:
پیک:
صبح:
گلههای:
شب:
فراق:
آن:
خجسته:
طالع: مجاز از، بخت، اقبال، سرنوشت ، شانس، نصیب، قسمت // طلوع کننده، ستاره
فرخنده:
پی:
جان:
عاریت:
حافظ:
سپرد:
دوست:
روزی:
رخش:
ببینم:
تسلیم:
وی:
۲-
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
حاشا:
که:
من:
به:
موسم: فصل، زمان، هنگام، وقت، دوره، نوبت، موعد
گل:
ترک:
می:
کنم:
لاف: . گفتار بیهوده و گزاف، دعوی زیادهازحد // خودستایی
عقل:
میزنم:
این:
کار:
کی:
مطرب: به طرب آورنده، به شادی آورنده، شادمانی آور، نوازنده، خواننده، رقاص
کجاست:
تا:
همه:
محصول:
زهد: نخواستن چیزی و ترک کردن آن، دوری جستن از دنیا و تنها به عبادات پرداختن، بیاعتنایی به دنیا، پرهیزکاری، پارسایی، تعبد، تقدس، ورع // در اشعار حافظ زاهد معمولا ریاکار است و زهد عمل ریاکارانهی زاهد، پس میتوان در اکثر اشعار زهد را به ریا نیز تعبیر کرد.
و:
علم:
در:
چنگ:
بربط:
آواز:
نی:
از:
قیل:
قال:
مدرسه:
حالی:
دلم:
گرفت:
یک:
چند:
نیز:
خدمت:
معشوق:
بود:
زمانه:
وفا:
جام:
بیار:
حکایت:
جم: پادشاه بزرگ // منزه و پاکیزه // نام سلیمان و جمشید یا اسکندر هم هست، در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود منظور سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر.
کاووس:
نامه:
سیاه:
نترسم:
روز:
حشر:
با:
فیض:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
او:
صد:
طی:
کو:
پیک:
صبح:
گلههای:
شب:
فراق:
آن:
خجسته:
طالع: مجاز از، بخت، اقبال، سرنوشت ، شانس، نصیب، قسمت // طلوع کننده، ستاره
فرخنده:
پی:
جان:
عاریت:
حافظ:
سپرد:
دوست:
روزی:
رخش:
ببینم:
تسلیم:
وی:
شرح ابیات
۱-۲-