غزل شماره ۴۰۹
ای خونبهای نافه چین خاک راه تو
خورشید سایه پرور طرف کلاه تو
نرگس کرشمه میبرد از حد برون خرام
ای من فدای شیوه چشم سیاه تو
خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال
از دل نیایدش که نویسد گناه تو
آرام و خواب خلق جهان را سبب تویی
زان شد کنار دیده و دل تکیه گاه تو
با هر ستارهای سر و کار است هر شبم
از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانه دولت پناه تو
حافظ طمع مبر ز عنایت که عاقبت
آتش زند به خرمن غم دود آه تو
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
ای:
خونبهای:
نافه:
چین:
خاک:
راه:
تو:
خورشید:
سایه:
پرور:
طرف:
کلاه:
نرگس: گلی سفید و کوچک و خوشبو // مجاز از چشم، چشم معشوق
کرشمه: ناز، اشاره با چشم و ابرو
میبرد:
از:
حد:
برون:
خرام:
من:
فدای:
شیوه:
چشم:
سیاه:
خونم:
بخور:
که:
هیچ:
ملک:
با:
چنان:
جمال: زیبایی
دل:
نیایدش:
نویسد:
گناه:
آرام:
و:
خواب:
خلق:
جهان:
را:
سبب:
تویی:
زان:
شد:
کنار:
دیده:
تکیه:
گاه:
هر:
ستارهای:
سر:
کار:
است:
شبم:
حسرت:
فروغ: روشنی، پرتو، تابش، روشنایی، روشنی، نور، جذابیت
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
همچو:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین میگردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغتر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده میباشد.
یاران:
همنشین:
همه:
هم:
جدا:
شدند:
ماییم:
آستانه:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
پناه:
حافظ:
طمع: زیادهخواهی / امید، آرزو، چشمداشت
مبر:
ز:
عنایت:
عاقبت:
آتش:
زند:
به:
خرمن:
غم:
دود:
آه:
۲-
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
ای:
خونبهای:
نافه:
چین:
خاک:
راه:
تو:
خورشید:
سایه:
پرور:
طرف:
کلاه:
نرگس: گلی سفید و کوچک و خوشبو // مجاز از چشم، چشم معشوق
کرشمه: ناز، اشاره با چشم و ابرو
میبرد:
از:
حد:
برون:
خرام:
من:
فدای:
شیوه:
چشم:
سیاه:
خونم:
بخور:
که:
هیچ:
ملک:
با:
چنان:
جمال: زیبایی
دل:
نیایدش:
نویسد:
گناه:
آرام:
و:
خواب:
خلق:
جهان:
را:
سبب:
تویی:
زان:
شد:
کنار:
دیده:
تکیه:
گاه:
هر:
ستارهای:
سر:
کار:
است:
شبم:
حسرت:
فروغ: روشنی، پرتو، تابش، روشنایی، روشنی، نور، جذابیت
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
همچو:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین میگردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغتر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده میباشد.
یاران:
همنشین:
همه:
هم:
جدا:
شدند:
ماییم:
آستانه:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
پناه:
حافظ:
طمع: زیادهخواهی / امید، آرزو، چشمداشت
مبر:
ز:
عنایت:
عاقبت:
آتش:
زند:
به:
خرمن:
غم:
دود:
آه:
شرح ابیات
۱-۲-