غزل شماره ۴۴۱

چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی
که حال ما نه چنین بودی ار چنان بودی
بگفتمی که چه ارزد نسیم طره دوست
گرم به هر سر مویی هزار جان بودی
برات خوشدلی ما چه کم شدی یا رب
گرش نشان امان از بد زمان بودی
گرم زمانه سرافراز داشتی و عزیز
سریر عزتم آن خاک آستان بودی
ز پرده کاش برون آمدی چو قطره اشک
که بر دو دیده ما حکم او روان بودی
اگر نه دایره عشق راه بربستی
چو نقطه حافظ سرگشته در میان بودی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
چه:
بودی:
ار:
دل:
آن:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین می‌گردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغ‌تر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده می‌باشد.
مهربان:
که:
حال:
ما:
نه:
چنین:
چنان:
بگفتمی:
ارزد:
نسیم:
طره: دسته‌ی موی تابیده در کنار پیشانی، زلف، گیسو
دوست:
گرم:
به:
هر:
سر:
مویی:
هزار:
جان:
برات:
خوشدلی:
کم:
شدی:
یا:
رب:
گرش:
نشان:
امان:
از:
بد:
زمان:
زمانه:
سرافراز:
داشتی:
و:
عزیز:
سریر:
عزتم:
خاک:
آستان:
ز:
پرده:
کاش:
برون:
آمدی:
چو:
قطره:
اشک:
بر:
دو:
دیده:
حکم:
او:
روان:
اگر:
دایره:
عشق:
راه:
بربستی:
نقطه:
حافظ:
سرگشته:
در:
میان:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی