غزل شماره ۴۴۶
صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری
به یادگار بمانی که بوی او داری
دلم که گوهر اسرار حسن و عشق در اوست
توان به دست تو دادن گرش نکو داری
در آن شمایل مطبوع هیچ نتوان گفت
جز این قدر که رقیبان تندخو داری
نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتد
که گوش و هوش به مرغان هرزه گو داری
به جرعه تو سرم مست گشت نوشت باد
خود از کدام خم است این که در سبو داری
به سرکشی خود ای سرو جویبار مناز
که گر بدو رسی از شرم سر فروداری
دم از ممالک خوبی چو آفتاب زدن
تو را رسد که غلامان ماه رو داری
قبای حسن فروشی تو را برازد و بس
که همچو گل همه آیین رنگ و بو داری
ز کنج صومعه حافظ مجوی گوهر عشق
قدم برون نه اگر میل جست و جو داری
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
صبا: نام بادی که از سمت مشرق میوزد، مجاز از پیامآور میان عاشق و معشوق
تو:
نکهت:
آن:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
مشک:
بو:
داری:
به:
یادگار:
بمانی:
که:
بوی:
او:
دلم:
گوهر:
اسرار:
حسن:
و:
عشق:
در:
اوست:
توان:
دست:
دادن:
گرش:
نکو:
شمایل:
مطبوع:
هیچ:
نتوان:
گفت:
جز:
این:
قدر:
رقیبان:
تندخو:
نوای:
بلبلت:
ای:
گل:
کجا:
پسند:
افتد:
گوش:
هوش:
مرغان:
هرزه:
گو:
جرعه:
سرم:
مست:
گشت:
نوشت:
باد:
خود:
از:
کدام:
خم: قوس، انحنا، کج، قسمت دارای پیچیدگی، پیچ، پیچ و تاب // چین و شکن زلف // طاق و ایوان عمارت // خانهی زمستانی
است:
سبو:
سرکشی:
سرو:
جویبار:
مناز:
گر:
بدو:
رسی:
شرم:
سر:
فروداری:
دم:
ممالک:
خوبی:
چو:
آفتاب:
زدن:
را:
رسد:
غلامان:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین میگردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغتر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده میباشد.
رو:
قبای:
فروشی:
برازد:
بس:
همچو:
همه:
آیین:
رنگ:
ز:
کنج:
صومعه: عبادتگاه
حافظ:
مجوی:
قدم:
برون:
نه:
اگر:
میل:
جست:
جو:
۲-
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
صبا: نام بادی که از سمت مشرق میوزد، مجاز از پیامآور میان عاشق و معشوق
تو:
نکهت:
آن:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
مشک:
بو:
داری:
به:
یادگار:
بمانی:
که:
بوی:
او:
دلم:
گوهر:
اسرار:
حسن:
و:
عشق:
در:
اوست:
توان:
دست:
دادن:
گرش:
نکو:
شمایل:
مطبوع:
هیچ:
نتوان:
گفت:
جز:
این:
قدر:
رقیبان:
تندخو:
نوای:
بلبلت:
ای:
گل:
کجا:
پسند:
افتد:
گوش:
هوش:
مرغان:
هرزه:
گو:
جرعه:
سرم:
مست:
گشت:
نوشت:
باد:
خود:
از:
کدام:
خم: قوس، انحنا، کج، قسمت دارای پیچیدگی، پیچ، پیچ و تاب // چین و شکن زلف // طاق و ایوان عمارت // خانهی زمستانی
است:
سبو:
سرکشی:
سرو:
جویبار:
مناز:
گر:
بدو:
رسی:
شرم:
سر:
فروداری:
دم:
ممالک:
خوبی:
چو:
آفتاب:
زدن:
را:
رسد:
غلامان:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین میگردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغتر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده میباشد.
رو:
قبای:
فروشی:
برازد:
بس:
همچو:
همه:
آیین:
رنگ:
ز:
کنج:
صومعه: عبادتگاه
حافظ:
مجوی:
قدم:
برون:
نه:
اگر:
میل:
جست:
جو:
شرح ابیات
۱-۲-