غزل شماره ۴۶۰
سلیمی منذ حلت بالعراق
الاقی من نواها ما الاقی
الا ای ساروان منزل دوست
الی رکبانکم طال اشتیاقی
خرد در زنده رود انداز و می نوش
به گلبانگ جوانان عراقی
ربیع العمر فی مرعی حماکم
حماک الله یا عهد التلاقی
بیا ساقی بده رطل گرانم
سقاک الله من کاس دهاق
جوانی باز میآرد به یادم
سماع چنگ و دست افشان ساقی
می باقی بده تا مست و خوشدل
به یاران برفشانم عمر باقی
درونم خون شد از نادیدن دوست
الا تعسا لایام الفراق
دموعی بعدکم لا تحقروها
فکم بحر عمیق من سواقی
دمی با نیکخواهان متفق باش
غنیمت دان امور اتفاقی
بساز ای مطرب خوشخوان خوشگو
به شعر فارسی صوت عراقی
عروسی بس خوشی ای دختر رز
ولی گه گه سزاوار طلاقی
مسیحای مجرد را برازد
که با خورشید سازد هم وثاقی
وصال دوستان روزی ما نیست
بخوان حافظ غزلهای فراقی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن
بحر: هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی
سلیمی:
منذ:
حلت:
بالعراق:
الاقی:
من:
نواها:
ما:
الا:
ای:
ساروان:
منزل:
دوست:
الی:
رکبانکم:
طال:
اشتیاقی:
خرد:
در:
زنده:
رود:
انداز:
و:
می:
نوش:
به:
گلبانگ:
جوانان:
عراقی:
ربیع:
العمر:
فی:
مرعی:
حماکم:
حماک:
الله:
یا:
عهد: زمان، دوره
التلاقی:
بیا:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری میدهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
بده:
رطل:
گرانم:
سقاک:
کاس:
دهاق:
جوانی:
باز:
میآرد:
یادم:
سماع: /۱/ شنوایی، شنیدن /۲/ ترانهخوانی یا رقص یا دست افشانی به شکل دسته جمعی
چنگ:
دست:
افشان:
باقی:
تا:
مست:
خوشدل:
یاران:
برفشانم:
عمر:
درونم:
خون:
شد:
از:
نادیدن:
تعسا:
لایام:
الفراق:
دموعی:
بعدکم:
لا:
تحقروها:
فکم:
بحر:
عمیق:
سواقی:
دمی:
با:
نیکخواهان:
متفق:
باش:
غنیمت:
دان:
امور:
اتفاقی:
بساز:
مطرب: به طرب آورنده، به شادی آورنده، شادمانی آور، نوازنده، خواننده، رقاص
خوشخوان:
خوشگو:
شعر:
فارسی:
صوت:
عروسی:
بس:
خوشی:
دختر:
رز: انگور // باغ، باغ انگور // مجاز از شراب
ولی:
گه:
سزاوار:
طلاقی:
مسیحای:
مجرد:
را:
برازد:
که:
خورشید:
سازد:
هم:
وثاقی:
وصال: دست یافتن به چیزی، رسیدن / در تصوف رسیدن به مرحلهی فنا فیالله، رسیدن به معشوق ازلی و با او یکی شدن
دوستان:
روزی:
نیست:
بخوان:
حافظ:
غزلهای:
فراقی:
۲-
بحر: هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی
سلیمی:
منذ:
حلت:
بالعراق:
الاقی:
من:
نواها:
ما:
الا:
ای:
ساروان:
منزل:
دوست:
الی:
رکبانکم:
طال:
اشتیاقی:
خرد:
در:
زنده:
رود:
انداز:
و:
می:
نوش:
به:
گلبانگ:
جوانان:
عراقی:
ربیع:
العمر:
فی:
مرعی:
حماکم:
حماک:
الله:
یا:
عهد: زمان، دوره
التلاقی:
بیا:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری میدهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
بده:
رطل:
گرانم:
سقاک:
کاس:
دهاق:
جوانی:
باز:
میآرد:
یادم:
سماع: /۱/ شنوایی، شنیدن /۲/ ترانهخوانی یا رقص یا دست افشانی به شکل دسته جمعی
چنگ:
دست:
افشان:
باقی:
تا:
مست:
خوشدل:
یاران:
برفشانم:
عمر:
درونم:
خون:
شد:
از:
نادیدن:
تعسا:
لایام:
الفراق:
دموعی:
بعدکم:
لا:
تحقروها:
فکم:
بحر:
عمیق:
سواقی:
دمی:
با:
نیکخواهان:
متفق:
باش:
غنیمت:
دان:
امور:
اتفاقی:
بساز:
مطرب: به طرب آورنده، به شادی آورنده، شادمانی آور، نوازنده، خواننده، رقاص
خوشخوان:
خوشگو:
شعر:
فارسی:
صوت:
عروسی:
بس:
خوشی:
دختر:
رز: انگور // باغ، باغ انگور // مجاز از شراب
ولی:
گه:
سزاوار:
طلاقی:
مسیحای:
مجرد:
را:
برازد:
که:
خورشید:
سازد:
هم:
وثاقی:
وصال: دست یافتن به چیزی، رسیدن / در تصوف رسیدن به مرحلهی فنا فیالله، رسیدن به معشوق ازلی و با او یکی شدن
دوستان:
روزی:
نیست:
بخوان:
حافظ:
غزلهای:
فراقی:
شرح ابیات
۱-۲-