غزل شماره ۴۶۸
که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی
شدهام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیک نامی
تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکندهایم دامی
عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامهای پیامی نه به خامهای سلامی
اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی
ز رهم میفکن ای شیخ به دانههای تسبیح
که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی
سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی
به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی
بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کشندهای را نکند کس انتقامی
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
بحر: رمل مثمن مشکول
که:
برد:
به:
نزد:
شاهان:
ز:
من:
گدا:
پیامی:
کوی:
می:
فروشان:
دو:
هزار:
جم: پادشاه بزرگ // منزه و پاکیزه // نام سلیمان و جمشید یا اسکندر هم هست، در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود منظور سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر.
جامی:
شدهام:
خراب:
و:
بدنام:
هنوز:
امیدوارم:
همت: قصد، اراده و عزم قوی، بلندطبعی، سعی، کوشش، دلیری، شجاعت
عزیزان:
برسم:
نیک:
نامی:
تو:
کیمیافروشی:
نظری:
قلب:
ما:
کن:
بضاعتی:
نداریم:
فکندهایم:
دامی:
عجب:
از:
وفای:
جانان: دلبری که عاشقش او را مانند جان خود دوست دارد، معشوق، محبوب
عنایتی:
نفرمود:
نه:
نامهای:
خامهای:
سلامی:
اگر:
این:
شراب:
خام:
است:
آن:
حریف: دوست، رفیق، یار، همدم، همپیشه، همکار، محبوب، عشوق // مدعی، مخالف، هماورد، رقیب // همزور، همنبرد، همشان، هممقام، همپیاله
پخته:
بار:
بهتر:
خامی:
رهم:
میفکن:
ای:
شیخ: مرشد، پیر، سالخورده، بزرگ، رییس طایفه
دانههای:
تسبیح:
چو:
مرغ: پرنده، ماکیان
زیرک:
افتد:
نفتد:
هیچ:
سر:
خدمت:
دارم:
بخرم:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
مفروش:
بنده:
کمتر:
مبارکی:
غلامی:
کجا:
برم:
شکایت:
گویم:
حکایت:
لبت:
حیات:
بود:
نداشتی:
دوامی:
بگشای:
تیر:
مژگان:
بریز:
خون:
حافظ:
چنان:
کشندهای:
را:
نکند:
کس:
انتقامی:
۲-
بحر: رمل مثمن مشکول
که:
برد:
به:
نزد:
شاهان:
ز:
من:
گدا:
پیامی:
کوی:
می:
فروشان:
دو:
هزار:
جم: پادشاه بزرگ // منزه و پاکیزه // نام سلیمان و جمشید یا اسکندر هم هست، در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود منظور سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر.
جامی:
شدهام:
خراب:
و:
بدنام:
هنوز:
امیدوارم:
همت: قصد، اراده و عزم قوی، بلندطبعی، سعی، کوشش، دلیری، شجاعت
عزیزان:
برسم:
نیک:
نامی:
تو:
کیمیافروشی:
نظری:
قلب:
ما:
کن:
بضاعتی:
نداریم:
فکندهایم:
دامی:
عجب:
از:
وفای:
جانان: دلبری که عاشقش او را مانند جان خود دوست دارد، معشوق، محبوب
عنایتی:
نفرمود:
نه:
نامهای:
خامهای:
سلامی:
اگر:
این:
شراب:
خام:
است:
آن:
حریف: دوست، رفیق، یار، همدم، همپیشه، همکار، محبوب، عشوق // مدعی، مخالف، هماورد، رقیب // همزور، همنبرد، همشان، هممقام، همپیاله
پخته:
بار:
بهتر:
خامی:
رهم:
میفکن:
ای:
شیخ: مرشد، پیر، سالخورده، بزرگ، رییس طایفه
دانههای:
تسبیح:
چو:
مرغ: پرنده، ماکیان
زیرک:
افتد:
نفتد:
هیچ:
سر:
خدمت:
دارم:
بخرم:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
مفروش:
بنده:
کمتر:
مبارکی:
غلامی:
کجا:
برم:
شکایت:
گویم:
حکایت:
لبت:
حیات:
بود:
نداشتی:
دوامی:
بگشای:
تیر:
مژگان:
بریز:
خون:
حافظ:
چنان:
کشندهای:
را:
نکند:
کس:
انتقامی:
شرح ابیات
۱-۲-