غزل شماره ۴۸۲

ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی
اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی
چوگان حکم در کف و گویی نمی‌زنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی‌کنی
این خون که موج می‌زند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمی‌کنی
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمی‌کنی
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمی‌کنی
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طره یاری نمی‌کنی
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
و اندیشه از بلای خماری نمی‌کنی
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله می‌کنند تو باری نمی‌کنی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
ای:
دل:
به:
کوی:
عشق:
گذاری:
نمی‌کنی:
اسباب:
جمع:
داری:
و:
کاری:
چوگان: چوب سر کج، چوب گوی زنی که دسته‌ی آن راست و باریک و سر آن اندکی پهن و خمیده است، نوعی ورزش دسته جمعی که بازیکنان سوار بر اسب سعی می‌کنندبه وسیله‌ی چوبی مخصوص توپ را وارد دروازه کنند
حکم:
در:
کف: پنجه، دست
گویی:
نمی‌زنی:
باز:
ظفر:
دست:
شکاری:
این:
خون:
که:
موج:
می‌زند:
اندر:
جگر:
تو:
را:
کار:
رنگ:
بوی:
نگاری:
مشکین: /مِ/ سیاه، تیره‌رنگ // /مُ/ منسوب به مُشک، آنچه بوی مشک بدهد، مشک‌آلود، معطر، خوش‌بو
از:
آن:
نشد:
دم:
خلقت:
چون:
صبا: نام بادی که از سمت مشرق می‌وزد، مجاز از پیام‌آور میان عاشق و معشوق
بر:
خاک:
دوست:
ترسم:
کز:
چمن:
نبری:
آستین:
گل:
گلشنش:
تحمل:
خاری:
جان:
صد:
نافه:
مدرج:
است:
وان:
فدای:
طره: دسته‌ی موی تابیده در کنار پیشانی، زلف، گیسو
یاری:
ساغر: پیاله، پیاله‌ی شراب
لطیف:
دلکش:
می:
افکنی:
اندیشه:
بلای:
خماری:
حافظ:
برو:
بندگی:
پادشاه:
وقت:
گر:
جمله:
می‌کنند:
باری:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی