غزل شماره ۴۸۸

سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
گفت بازآی که دیرینه این درگاهی
همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان
پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
سر ما و در میخانه که طرف بامش
به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی
حافظ خام طمع شرمی از این قصه بدار
عملت چیست که فردوس برین می‌خواهی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
سحرم:
هاتف:
میخانه:
به:
دولتخواهی:
گفت:
بازآی:
که:
دیرینه:
این:
درگاهی:
همچو:
جم: پادشاه بزرگ // منزه و پاکیزه // نام سلیمان و جمشید یا اسکندر هم هست، در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود منظور سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر.
جرعه:
ما:
کش:
ز:
سر:
دو:
جهان:
پرتو:
جام:
بین:
دهدت:
آگاهی:
بر:
در:
میکده:
رندان:
قلندر:
باشند:
ستانند:
و:
دهند:
افسر:
شاهنشاهی:
خشت:
زیر:
تارک:
هفت:
اختر:
پای:
دست:
قدرت:
نگر:
منصب:
صاحب:
جاهی:
طرف:
بامش:
فلک: آسمان، عالم، گردون
شد:
دیوار:
بدین:
کوتاهی:
قطع:
مرحله:
بی:
همرهی:
خضر:
مکن:
ظلمات:
است:
بترس:
از:
خطر:
گمراهی:
اگرت:
سلطنت:
فقر:
ببخشند:
ای:
دل:
کمترین:
ملک:
تو:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین می‌گردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغ‌تر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده می‌باشد.
بود:
تا:
ماهی:
دم:
ندانی:
زدن:
مده:
مسند:
خواجگی:
مجلس:
تورانشاهی:
حافظ:
خام:
طمع: زیاده‌خواهی / امید، آرزو، چشم‌داشت
شرمی:
قصه:
بدار:
عملت:
چیست:
فردوس:
برین:
می‌خواهی:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی