غزل شماره ۹

رونق عهد شَباب است دگر بستان را
می‌رسد مژده‌ی گل بلبل خوش الحان را
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان، سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مُغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را
ای که بر مَه کشی از عنبرِ سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را
ترسم این قوم که بر دُردکشان می‌خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه‌ی گردون به در و نان مطلب
کان سیَه کاسه در آخر بِکُشَد مهمان را
هر که را خوابگهِ آخر، مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف

تلمیح

بیت ۵: قرآن، هود، آیه ۳۸ - نوح کشتی می‌ساخت و مردمان بر او می‌خندیدند، نوح گفت اگر شما امروز من را مسخره می‌کنید، به زودی ما بر مسخره کنندگان می‌خندیم
بیت ۹: قرآن، یوسف، آیه ۵۴ - گفت یوسف را از زندان پیش من آورید تا از خاصان درگاه خود کنم

عهد: زمان، دوره
شباب: جوانی
عهد شباب: دوران جوانی
جوانان چمن: گیاهان نورسته و جوان
الحان: آوازها، نغمه‌ها، آوازهای خوش، نغمه‌های دل‌انگیز
صبا: نام بادی که از سمت مشرق می‌وزد، مجاز از پیام‌آور میان عاشق و معشوق
ریحان: گیاه سبز و خوش‌بو
جلوه: آشکار کردن، ظاهر ساختن، نمایش دادن، زیبایی، جاذبه
مغبچه: بچه مغ(مغ نام عام است برای زرتشتیان) // پسربچه یا پسر جوانی که در میخانه خدمت می‌کند، باده فروش
باده: نوشیدنی مستی‌آور، شراب، مِی
عنبر: ماده‌ای خوش‌بو که در معده یا روده‌ی عنبرماهی تولید می‌شود
سارا: زبده، خالص، بی‌غش، ناب
عنبر سارا: عنبر خالص، خوش‌بوترین عنبرها، عنبر بسار خوش‌بو و خالص // استعاره از زلف یا موی خوش‌بو
چوگان: چوب سر کج، چوب گوی زنی که دسته‌ی آن راست و باریک و سر آن اندکی پهن و خمیده است، نوعی ورزش دسته جمعی که بازیکنان سوار بر اسب سعی می‌کنندبه وسیله‌ی چوبی مخصوص توپ را وارد دروازه کنند
«دُرد»: آن‌چه که از چیزی رقیق‌تر ته‌نشین می‌شود،‌ ماده‌ی کدری که در قعر ظرف مایعات متشکل می‌گردد، رسوب و ته‌نشین مایعات به ویٓه شراب
«دُردکش»: کسی که درد شراب را بخورد، شراب‌خوار، کسی که بسیار باده یا شراب می‌خورد، کسی که تا ته پیاله و درد شراب را می نوشد، شراب‌ساز
خرابات: ویرانه‌ها // جایی مانند میخانه که دارای وسایل عیش‌وعشرت و محل باده‌پیمایی و عشق‌ورزی با کنیزکان بوده و رندان در آنجا به عیش‌ونوش سرگرم می‌شدند // در تصوف مقام و مرتبه‌ی خرابی و نابودی عادات نفسانی، خوی حیوانی، و محل کسب اخلاق ملکوتی که عارفان و سالکان از قید عادات و حالات نفسانی رهایی یافته و از بادۀ وحدت سرمست شوند
گردون: چرخ و فلک گردنده، این دنیا
سیه کاسه: کنایه از مردم بخیل، خسیس // کنایه از میزبانِ مهمان کُش
حاجت: نیاز، آرزو، امید
افلاک: آسمان‌ها
ایوان: بارگاه، قصر، کاخر، کاخ پادشاهی // درگاه، رواق، صفه، پیشگاه اتاق // قسمتی از ساختمان که جلوی آن باز و بی در و پنجره باشد
تزویر: دورویی کردن، دروغ‌پردازی، گول زدن

شرح ابیات

۱- باز هم زمان جوانی باغ و بوستان رسیده و بلبل خوش‌آوراز مژده‌ی آمدن گل‌ها را می‌دهد.
۲- ای باد مشرقی، اگر بر گیاهان نورسته می‌وزی، سلام ما را به سرو و گل و دیگر گیاهان سبز برسان.
۳- اگر آن ساقی جوان هم مانند جوانان چمن(گیاهان نورسته بهاری) جلوه‌گری کند، حاضر هستم به خاطرش در میکده را با مژه‌ی چشمان جارو بکشم و خاکش را بگیرم.
۴- ای کسی که با موهای خوش‌بو و زلف معطرت(اشاره به زیبایی در کل)،‌ همچون چوب چوگانی که به گوی ضربه می‌زند و آن را به کناری پرتاب می‌کند، ماه را کنار میزنی و از چشم میاندازی، من سرگردان را بیشتر از این آشفته و مضطرب نکن
۵- می‌ترسم این جماعتی که بر می‌خواران می‌خندند و آن‌ها را مسخره می‌کنند و گناهکار می‌دانندشان، آخر خود روزی ایمانشان را در راه میکده و باده‌خواری و می‌گساری ببازند
۶- همراه و یار مردانی که خدا را واقعا شناخته‌اند و در راه عشق او زندگی می‌کنند و جان می‌دهند باش، نه ریاکاران و زاهدان و فریبکاران، که در کشتی نوح، کسی از جنس خاک(حضرت نوح) هست که طوفان و سیل عظیم برایش به اندازه‌ی قطره‌ای آب، کوچک است.
۷- به دنبال ظواهر این دنیا نباش و به گدایی این‌ها به در خانه‌ی دنیا نرو، این دنیا میزبانی بخیل است و نه تنها چیزی به مهمان نخواهد داد، که حتی میهمان خود را هم خواهد کشت و به تباهی می‌کشاند.
۸- همه ما نهایتا در خاک آرام خواهیم گرفت و دفن خواهیم شد، چه نیازی است که در بند ظاهر باشیم و برای فخر فروختن به دیگران ایوان خانه را تا آسمان بلند بسازیم.
۹- ای ماه کنعان، زمان آن که از زندان خارج شوی و به بزرگی برسی رسیده است (در عرفان ماه منظور وجود و ذات حقیقی انسان و بخش واقعی وجود انسانی است و بدرود کردن زندان، کنایه از مرگ و رها شدن ذات حقیقی انسان از بند تن و دنیا است)
۱۰- حافظ، کارهایی مثل شراب‌خواری و عیش و نوش که از دید ریاکاران و زاهدان گناه است را انجام بده و خوش باش و خوشی کن، اما مانند آن‌ها قرآن را ابزاری برای ریاکاری و تزویر و به دام انداختن دیگران و سو استفاده از خلایق مکن، که هیچ گناهی بالاتر از این نیست.(شاید اشاره‌ای باشد به داستان زندگی حلاج)

برداشت
این‌دنیا با تمام سختی‌ها یا خوشی‌هایش منزلی موقت و زودگذر است و نباید به آن دل بست یا به خوشی‌هایش اعتماد کرد، که همه دامی است برای منحرف کردن ذات پاک انسانی و آلوده کردن آن، سختی‌ها و خوشی‌ها همه خواهند گذشت و انسان باید با مرگ روبرو شود، چه بهتر که به خوشی و در راه عشق معشوق آن‌را بگذرانیم و به امید دیدار او، از زندان تن آزاد شویم

حاشیه نویسی