غزل شماره ۵۷

آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک
لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست
خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست
حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
آن:
سیه:
چرده:
که:
شیرینی:
عالم:
با:
اوست:
چشم:
میگون:
لب:
خندان:
دل:
خرم:
گر:
چه:
شیرین:
دهنان:
پادشهانند:
ولی:
او:
سلیمان:
زمان:
است:
خاتم:
روی:
خوب:
و:
کمال:
هنر:
دامن:
پاک:
لاجرم:
همت: قصد، اراده و عزم قوی، بلندطبعی، سعی، کوشش، دلیری، شجاعت
پاکان:
دو:
خال: نقطه‌ی سیاه یا لکه ای که روی پوست بدن یا چیزی دیگر ظاهر شود
مشکین: /مِ/ سیاه، تیره‌رنگ // /مُ/ منسوب به مُشک، آنچه بوی مشک بدهد، مشک‌آلود، معطر، خوش‌بو
بدان:
عارض: . عرض‌کننده، عریضه‌دهنده، شاکی // رویداد، پیشامد، حادثه // در فلسفه، ویژگی آنچه پیدا می‌شود و می‌گذرد و ثابت نیست // فرمانده‌ی لشکر // رخسار، چهره، روی
گندمگون:
سر:
دانه:
شد:
رهزن:
آدم:
دلبرم:
عزم:
سفر:
کرد:
خدا:
را:
یاران:
کنم:
مجروح:
مرهم:
این:
نکته:
توان:
گفت:
سنگین:
کشت:
ما:
دم:
عیسی:
مریم:
حافظ:
از:
معتقدان:
گرامی:
دارش:
زان:
بخشایش:
بس:
روح:
مکرم:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی