غزل شماره ۶۵
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
معنی آب زندگی و روضه ارم
جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست
مستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاند
ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست
راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
خوشتر:
ز:
عیش: خوشی، شادمانی، خوشگذرانی، زیستن، زندگی
و:
صحبت:
باغ:
بهار:
چیست:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری میدهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
کجاست:
گو:
سبب:
انتظار:
هر:
وقت:
خوش:
که:
دست:
دهد:
مغتنم:
شمار:
کس:
را:
وقوف:
نیست:
انجام:
کار:
پیوند:
عمر:
بسته:
به:
موییست:
هوش:
دار:
غمخوار:
خویش:
باش:
غم:
روزگار:
معنی:
آب:
زندگی:
روضه: باغ، گلستان، بهشت، باغ بهشت
ارم:
جز:
طرف:
جویبار:
می:
خوشگوار:
مستور: پنهان، پوشیده، مخفی، ناآشکار، ناپیدا // دارای پوشش، ملبس // محجوب، پاکدامن، عفیف
مست:
دو:
چو:
از:
یک:
قبیلهاند:
ما:
دل:
عشوه:
دهیم:
اختیار:
راز:
درون:
پرده:
چه:
داند:
فلک: آسمان، عالم، گردون
خموش: خاموش، ناروشن // آرام، ساکت، بیصدا
ای:
مدعی:
نزاع:
تو:
با:
سهو:
خطای:
بنده:
گرش:
اعتبار:
عفو:
رحمت:
آمرزگار:
زاهد: با تقوا، پارسا، کسی که دنیا را به خاطر آخرت ترک گوید // در شعر حافظ زاهد معمولا بار معنایی مثبتی ندارد و کنایهای است به افراد ریا کار که دین را بهانهی نیات خود میکنند یا کسانی که عشق به خدا و معبود را درست درک نکرده و تنها درگیر ظواهر دین هستند. حافظ معمولا در مقابل زاهد، خود یا کسانی را قرار میدهد که با عبارات چون رند، عارف یا امثال اینها خطابشان میکند
شراب:
کوثر:
حافظ:
پیاله: ظرفی که در آن آشامیدنی بنوشند، جام، ساعر، فنجان، صراحی، قدح، کاسه // در تصوف، صفای ظاهر و باطن که هرچه در او باشد ظاهر شود // در تصوف، هر ذره از ذرات موجود که شخص عارف از آن بادهی معرفت نوشد
خواست:
تا:
در:
میانه:
خواسته:
کردگار:
۲-
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
خوشتر:
ز:
عیش: خوشی، شادمانی، خوشگذرانی، زیستن، زندگی
و:
صحبت:
باغ:
بهار:
چیست:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری میدهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
کجاست:
گو:
سبب:
انتظار:
هر:
وقت:
خوش:
که:
دست:
دهد:
مغتنم:
شمار:
کس:
را:
وقوف:
نیست:
انجام:
کار:
پیوند:
عمر:
بسته:
به:
موییست:
هوش:
دار:
غمخوار:
خویش:
باش:
غم:
روزگار:
معنی:
آب:
زندگی:
روضه: باغ، گلستان، بهشت، باغ بهشت
ارم:
جز:
طرف:
جویبار:
می:
خوشگوار:
مستور: پنهان، پوشیده، مخفی، ناآشکار، ناپیدا // دارای پوشش، ملبس // محجوب، پاکدامن، عفیف
مست:
دو:
چو:
از:
یک:
قبیلهاند:
ما:
دل:
عشوه:
دهیم:
اختیار:
راز:
درون:
پرده:
چه:
داند:
فلک: آسمان، عالم، گردون
خموش: خاموش، ناروشن // آرام، ساکت، بیصدا
ای:
مدعی:
نزاع:
تو:
با:
سهو:
خطای:
بنده:
گرش:
اعتبار:
عفو:
رحمت:
آمرزگار:
زاهد: با تقوا، پارسا، کسی که دنیا را به خاطر آخرت ترک گوید // در شعر حافظ زاهد معمولا بار معنایی مثبتی ندارد و کنایهای است به افراد ریا کار که دین را بهانهی نیات خود میکنند یا کسانی که عشق به خدا و معبود را درست درک نکرده و تنها درگیر ظواهر دین هستند. حافظ معمولا در مقابل زاهد، خود یا کسانی را قرار میدهد که با عبارات چون رند، عارف یا امثال اینها خطابشان میکند
شراب:
کوثر:
حافظ:
پیاله: ظرفی که در آن آشامیدنی بنوشند، جام، ساعر، فنجان، صراحی، قدح، کاسه // در تصوف، صفای ظاهر و باطن که هرچه در او باشد ظاهر شود // در تصوف، هر ذره از ذرات موجود که شخص عارف از آن بادهی معرفت نوشد
خواست:
تا:
در:
میانه:
خواسته:
کردگار:
شرح ابیات
۱-۲-