غزل شماره ۷۸

دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت
یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوترم
افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت
بر من جفا ز بخت من آمد وگرنه یار
حاشا که رسم لطف و طریق کرم نداشت
با این همه هر آن که نه خواری کشید از او
هر جا که رفت هیچ کسش محترم نداشت
ساقی بیار باده و با محتسب بگو
انکار ما مکن که چنین جام جم نداشت
هر راهرو که ره به حریم درش نبرد
مسکین برید وادی و ره در حرم نداشت
حافظ ببر تو گوی فصاحت که مدعی
هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
دیدی:
که:
یار:
جز:
سر:
جور:
و:
ستم:
نداشت:
بشکست:
عهد: زمان، دوره
وز:
غم:
ما:
هیچ:
یا:
رب:
مگیرش:
ار:
چه:
دل:
چون:
کبوترم:
افکند:
کشت:
عزت:
صید:
حرم:
بر:
من:
جفا:
ز:
بخت:
آمد:
وگرنه:
حاشا:
رسم:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
طریق:
کرم:
با:
این:
همه:
هر:
آن:
نه:
خواری:
کشید:
از:
او:
جا:
رفت:
کسش:
محترم:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری می‌دهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
بیار:
باده: نوشیدنی مستی‌آور، شراب، مِی
محتسب:
بگو:
انکار:
مکن:
چنین:
جام:
جم: پادشاه بزرگ // منزه و پاکیزه // نام سلیمان و جمشید یا اسکندر هم هست، در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود منظور سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر.
راهرو:
ره:
به:
حریم:
درش:
نبرد:
مسکین: تهیدست، بی‌چیز، درویش، بیچاره، درمانده
برید:
وادی: گشادگی میان دو کوه، دره، رودخانه // مجاز از، سرزمین، فضا، جایگاه
در:
حافظ:
ببر:
تو:
گوی: توپ، کره، گلوله // گلوله‌ای که از چوب می‌سازند و با آن چوگان، بازی می‌کنند
فصاحت:
مدعی:
هیچش:
هنر:
نبود:
خبر:
نیز:
هم:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی