غزل شماره ۷۹

کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت
چمن حکایت اردیبهشت می‌گوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گر چه غرق گناه است می‌رود به بهشت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
کنون:
که:
می‌دمد:
از:
بوستان:
نسیم:
بهشت:
من:
و:
شراب:
فرح:
بخش:
یار:
حورسرشت:
گدا:
چرا:
نزند:
لاف: . گفتار بیهوده و گزاف، دعوی زیاده‌از‌حد // خودستایی
سلطنت:
امروز:
خیمه:
سایه:
ابر:
است:
بزمگه:
لب:
کشت:
چمن:
حکایت:
اردیبهشت:
می‌گوید:
نه:
عاقل:
نسیه:
خرید:
نقد:
به:
می:
عمارت:
دل:
کن:
این:
جهان:
خراب:
بر:
آن:
سر:
خاک:
ما:
بسازد:
خشت:
وفا:
مجوی:
ز:
دشمن:
پرتوی:
ندهد:
چو:
شمع:
صومعه: عبادتگاه
افروزی:
چراغ:
کنشت:
مکن:
نامه:
سیاهی:
ملامت: سرزنش کردن، نکوهش کردن، بدگویی، تقبیح، توبیخ، سرزنش، شماتت، طعنه، سرکوفت
مست:
آگه:
تقدیر: آنچه در زمان آفرینش و در ازل برای هرکس مقدر شده است، سرنوشت
سرش:
چه:
نوشت:
قدم:
دریغ:
مدار:
جنازه:
حافظ:
گر:
غرق:
گناه:
می‌رود:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی