غزل شماره ۸۰

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
عیب:
رندان:
مکن:
ای:
زاهد: با تقوا، پارسا، کسی که دنیا را به خاطر آخرت ترک گوید // در شعر حافظ زاهد معمولا بار معنایی مثبتی ندارد و کنایه‌ای است به افراد ریا کار که دین را بهانه‌ی نیات خود می‌کنند یا کسانی که عشق به خدا و معبود را درست درک نکرده و تنها درگیر ظواهر دین هستند. حافظ معمولا در مقابل زاهد، خود یا کسانی را قرار می‌دهد که با عبارات چون رند، عارف یا امثال اینها خطابشان می‌کند
پاکیزه:
سرشت:
که:
گناه:
دگران:
بر:
تو:
نخواهند:
نوشت:
من:
اگر:
نیکم:
و:
گر:
بد:
برو:
خود:
را:
باش:
هر:
کسی:
آن:
درود:
عاقبت:
کار:
کشت:
همه:
کس:
طالب:
یارند:
چه:
هشیار:
مست:
جا:
خانه:
عشق:
است:
مسجد:
کنشت:
سر:
تسلیم:
خشت:
در:
میکده‌ها:
مدعی:
نکند:
فهم:
سخن:
گو:
ناامیدم:
از:
سابقه:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
ازل: آنچه اول و ابتدا نداشته باشد، همیشگی، دیرینگی // زمان بی‌ابتدا
پس:
پرده:
دانی:
خوب:
زشت:
نه:
تقوا:
به:
درافتادم:
بس:
پدرم:
نیز:
بهشت:
ابد:
دست:
حافظا:
روز:
اجل:
کف: پنجه، دست
آری:
جامی:
یک:
کوی:
خرابات: ویرانه‌ها // جایی مانند میخانه که دارای وسایل عیش‌وعشرت و محل باده‌پیمایی و عشق‌ورزی با کنیزکان بوده و رندان در آنجا به عیش‌ونوش سرگرم می‌شدند // در تصوف مقام و مرتبه‌ی خرابی و نابودی عادات نفسانی، خوی حیوانی، و محل کسب اخلاق ملکوتی که عارفان و سالکان از قید عادات و حالات نفسانی رهایی یافته و از بادۀ وحدت سرمست شوند
برندت:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی