غزل شماره ۸۷
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت
میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت
آسوده بر کنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
آن روز شوق ساغر می خرمنم بسوخت
کاتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
زین فتنهها که دامن آخرزمان گرفت
می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت
بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
حافظ چو آب لطف ز نظم تو میچکد
حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
حسنت:
به:
اتفاق:
ملاحت:
جهان:
گرفت:
آری:
میتوان:
افشای:
راز:
خلوتیان: جمع خلوتی
خواست:
کرد:
شمع:
شکر:
خدا:
که:
سر:
دلش:
در:
زبان:
زین:
آتش:
نهفته:
سینه:
من:
است:
خورشید:
شعلهایست:
آسمان:
میخواست:
گل:
دم:
زند:
از:
رنگ:
و:
بوی:
دوست:
غیرت: حسادت، رشک بردن
صبا: نام بادی که از سمت مشرق میوزد، مجاز از پیامآور میان عاشق و معشوق
نفسش:
دهان:
آسوده:
بر:
کنار:
چو:
پرگار:
میشدم:
دوران:
نقطه:
عاقبتم:
میان:
آن:
روز:
شوق:
ساغر: پیاله، پیالهی شراب
می:
خرمنم:
بسوخت:
کاتش:
ز:
عکس:
عارض: . عرضکننده، عریضهدهنده، شاکی // رویداد، پیشامد، حادثه // در فلسفه، ویژگی آنچه پیدا میشود و میگذرد و ثابت نیست // فرماندهی لشکر // رخسار، چهره، روی
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری میدهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
خواهم:
شدن:
کوی:
مغان:
آستین:
فشان:
فتنهها:
دامن:
آخرزمان:
خور:
هر:
آخر:
کار:
بدید:
غم:
سبک:
برآمد:
رطل:
گران:
برگ:
خون:
شقایق:
نوشتهاند:
کان:
کس:
پخته:
شد:
چون:
ارغوان: درختی از تیره پروانه واران، سر دستهی ارغوانیها که در ارتفاعات پایین می روید.
حافظ:
آب:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
نظم: شعر
تو:
میچکد:
حاسد:
چگونه:
نکته:
تواند:
۲-
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
حسنت:
به:
اتفاق:
ملاحت:
جهان:
گرفت:
آری:
میتوان:
افشای:
راز:
خلوتیان: جمع خلوتی
خواست:
کرد:
شمع:
شکر:
خدا:
که:
سر:
دلش:
در:
زبان:
زین:
آتش:
نهفته:
سینه:
من:
است:
خورشید:
شعلهایست:
آسمان:
میخواست:
گل:
دم:
زند:
از:
رنگ:
و:
بوی:
دوست:
غیرت: حسادت، رشک بردن
صبا: نام بادی که از سمت مشرق میوزد، مجاز از پیامآور میان عاشق و معشوق
نفسش:
دهان:
آسوده:
بر:
کنار:
چو:
پرگار:
میشدم:
دوران:
نقطه:
عاقبتم:
میان:
آن:
روز:
شوق:
ساغر: پیاله، پیالهی شراب
می:
خرمنم:
بسوخت:
کاتش:
ز:
عکس:
عارض: . عرضکننده، عریضهدهنده، شاکی // رویداد، پیشامد، حادثه // در فلسفه، ویژگی آنچه پیدا میشود و میگذرد و ثابت نیست // فرماندهی لشکر // رخسار، چهره، روی
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری میدهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
خواهم:
شدن:
کوی:
مغان:
آستین:
فشان:
فتنهها:
دامن:
آخرزمان:
خور:
هر:
آخر:
کار:
بدید:
غم:
سبک:
برآمد:
رطل:
گران:
برگ:
خون:
شقایق:
نوشتهاند:
کان:
کس:
پخته:
شد:
چون:
ارغوان: درختی از تیره پروانه واران، سر دستهی ارغوانیها که در ارتفاعات پایین می روید.
حافظ:
آب:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
نظم: شعر
تو:
میچکد:
حاسد:
چگونه:
نکته:
تواند:
شرح ابیات
۱-۲-