غزل شماره ۸۸

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
غم کهن به می سالخورده دفع کنید
که تخم خوشدلی این است پیر دهقان گفت
گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
که گفت حافظ از اندیشه تو آمد باز
من این نگفته‌ام آن کس که گفت بهتان گفت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
شنیده‌ام:
سخنی:
خوش:
که:
پیر:
کنعان:
گفت:
فراق:
یار:
نه:
آن:
می‌کند:
بتوان:
حدیث:
هول:
قیامت: شور و غوغا کردن، هنگامه برپا کردن
واعظ:
شهر:
کنایتیست:
از:
روزگار:
هجران:
نشان:
سفرکرده:
پرسم:
باز:
هر:
چه:
برید:
صبا: نام بادی که از سمت مشرق می‌وزد، مجاز از پیام‌آور میان عاشق و معشوق
پریشان:
فغان: آه، ناله، فریاد
مه:
نامهربان:
مهرگسل:
به:
ترک:
صحبت:
یاران:
خود:
آسان:
من:
و:
مقام: محل اقامت، مکان // منزله، رتبه، پایه، جایگاه // پرده در موسیقی // در تصوف، هر یک از مراحل سیر و سلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا
رضا:
بعد:
این:
شکر:
رقیب: کسی که رقابت می‌کند، هر یک از دونفری که به یک نفر عشق می‌ورزند، نگهبان، پاسبان، محافظ
دل:
درد:
تو:
خو:
کرد:
درمان:
غم:
کهن:
می:
سالخورده:
دفع:
کنید:
تخم:
خوشدلی:
است:
دهقان:
گره:
باد:
مزن:
گر:
بر:
مراد: خواسته، آرزو، مقصود، منظور، آنچه که موجب کامرانی و موفقیت شود // در تصوف، پیر، پیشوا، رهبر، فطب
رود:
سخن:
مثل:
با:
سلیمان:
مهلتی:
سپهرت:
دهد:
ز:
راه:
مرو:
را:
زال:
دستان:
چون:
چرا:
دم:
بنده:
مقبل:
قبول:
جان:
جانان: دلبری که عاشقش او را مانند جان خود دوست دارد، معشوق، محبوب
حافظ:
اندیشه:
آمد:
نگفته‌ام:
کس:
بهتان:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی