غزل شماره ۸۹

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
فریاد که از شش جهتم راه ببستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت
درویش مکن ناله ز شمشیر احبا
کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر می‌شکند گوشه محراب امامت
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم
بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت
کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ
پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف
یا:
رب:
سببی:
ساز:
که:
یارم:
به:
سلامت: تندرستی // پاکی و رهایی از عیب و آفت، بی‌عیبی، بی‌گزند شدن، از عیب وآفت رهایی یافتن // در تصوف، حفظ و رعایت رسوم، مقابل ملامت
بازآید:
و:
برهاندم:
از:
بند:
ملامت: سرزنش کردن، نکوهش کردن، بدگویی، تقبیح، توبیخ، سرزنش، شماتت، طعنه، سرکوفت
خاک:
ره:
آن:
یار:
سفرکرده:
بیارید:
تا:
چشم:
جهان:
بین:
کنمش:
جای:
اقامت:
فریاد:
شش:
جهتم:
راه:
ببستند:
خال: نقطه‌ی سیاه یا لکه ای که روی پوست بدن یا چیزی دیگر ظاهر شود
خط:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
عارض: . عرض‌کننده، عریضه‌دهنده، شاکی // رویداد، پیشامد، حادثه // در فلسفه، ویژگی آنچه پیدا می‌شود و می‌گذرد و ثابت نیست // فرمانده‌ی لشکر // رخسار، چهره، روی
قامت: قد، بلندی تنه‌ی آدمی، اندام
امروز:
در:
دست:
توام:
مرحمتی:
کن:
فردا:
شوم:
چه:
سود:
اشک:
ندامت: پشیمان شدن، پشیمانی، اندوه و افسوس، تاسف // در تصوف، مقام اولین منزل سیر و سلوک است و توبه ۳شرط دارد، ندامت، ترک کردن و تکرار نکردن که ۲شرط بعدی تنها بعد از ندامت حاصل می‌شوند
ای:
تقریر:
بیان:
دم:
زنی:
عشق:
ما:
با:
تو:
نداریم:
سخن:
خیر:
درویش: صوفی، رهرو، سالک، عارف، قلندر // مجاز از تهیدست، بینوا، فقیر // مجاز از کسی که به اندک‌مایه از مال دنیا قناعت می‌کند
مکن:
ناله:
ز:
شمشیر:
احبا:
کاین:
طایفه:
کشته:
ستانند:
غرامت: مالی که بابت خسارت داده یا گرفته می‌شود، تاوان // زیان، ضرر // مشقت، سختی // پشیمانی، ندامت
خرقه: نوعی پوستین بلند، تکه‌ای از پارچه‌ی لباس // در تصوف، جبه‌ای که از دست پیر می‌پوشیدند و گاهی از تکه‌های گوناگون دوخته می‌شد
زن:
آتش:
خم: قوس، انحنا، کج، قسمت دارای پیچیدگی، پیچ، پیچ و تاب // چین و شکن زلف // طاق و ایوان عمارت // خانه‌ی زمستانی
ابروی:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری می‌دهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
بر:
می‌شکند:
گوشه:
محراب:
امامت:
حاشا:
من:
جور:
جفای:
بنالم:
بیداد:
لطیفان:
همه:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
است:
کرامت: سخاوت و بخشندگی، هدیه، تحفه // بزرگی و ارجمندی، داشتن صفات نیک // در تصوف، کاری خارق‌العاده که توسط اولیا و صالحان انجام می‌گیرد
کوته:
نکند:
بحث:
سر:
حافظ:
پیوسته:
شد:
این:
سلسله: حلقه‌های فلری به هم پیوسته، زنجیر // در تصوف، هر یک از فرقه‌های صوفیه که انتساب به یکی از مشایخ داشته باشند
روز:
قیامت: شور و غوغا کردن، هنگامه برپا کردن

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی