غزل شماره ۹۱
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی
دست دعا برآرم و در گردن آرمت
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی
صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت
خواهم که پیش میرمت ای بیوفا طبیب
بیمار بازپرس که در انتظارمت
صد جوی آب بستهام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت
خونم بریخت وز غم عشقم خلاص داد
منت پذیر غمزه خنجر گذارمت
میگریم و مرادم از این سیل اشکبار
تخم محبت است که در دل بکارمت
بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل
در پای دم به دم گهر از دیده بارمت
حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست
فی الجمله میکنی و فرو میگذارمت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
ای:
غایب:
از:
نظر:
به:
خدا:
میسپارمت:
جانم:
بسوختی:
و:
دل:
دوست:
دارمت:
تا:
دامن:
کفن:
نکشم:
زیر:
پای:
خاک:
باور:
مکن:
که:
دست:
ز:
بدارمت:
محراب:
ابرویت:
بنما:
سحرگهی:
دعا: خواهش، خواسته
برآرم:
در:
گردن:
آرمت:
گر:
بایدم:
شدن:
سوی:
هاروت:
بابلی:
صد:
گونه:
جادویی:
بکنم:
بیارمت:
خواهم:
پیش:
میرمت:
بیوفا:
طبیب:
بیمار:
بازپرس:
انتظارمت:
جوی:
آب:
بستهام:
دیده:
بر:
کنار:
بوی:
تخم:
مهر: محبت، دوستی، مودت، نرمدلی، شفقت و مروت // آفتاب، خورشید، شید، میترا
بکارمت:
خونم:
بریخت:
وز:
غم:
عشقم:
خلاص:
داد:
منت:
پذیر:
غمزه: اشاره با چشم و ابرو، برهم زدن مژگان از روی ناز و کرشمه // دلربای، عشوه، کرشمه، لوندی، نازکردن
خنجر:
گذارمت:
میگریم:
مرادم:
این:
سیل:
اشکبار:
محبت:
است:
بارم:
ده:
کرم:
خود:
سوز: باد بسیار سرد، سرما // غم بسیار، داغ، درد
دم:
گهر:
بارمت:
حافظ:
شراب:
شاهد: کسی که واقعهای را با چشم خود دیده باشد // مجاز از معشوق، محبوب // مرد یا زن خوبرو // مثال، نمونه، گواه، ناظر
رندی:
نه:
وضع: چگونگی و حالت هر چیز، راه و روش، شیوه
توست:
فی:
الجمله:
میکنی:
فرو:
میگذارمت:
۲-
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
ای:
غایب:
از:
نظر:
به:
خدا:
میسپارمت:
جانم:
بسوختی:
و:
دل:
دوست:
دارمت:
تا:
دامن:
کفن:
نکشم:
زیر:
پای:
خاک:
باور:
مکن:
که:
دست:
ز:
بدارمت:
محراب:
ابرویت:
بنما:
سحرگهی:
دعا: خواهش، خواسته
برآرم:
در:
گردن:
آرمت:
گر:
بایدم:
شدن:
سوی:
هاروت:
بابلی:
صد:
گونه:
جادویی:
بکنم:
بیارمت:
خواهم:
پیش:
میرمت:
بیوفا:
طبیب:
بیمار:
بازپرس:
انتظارمت:
جوی:
آب:
بستهام:
دیده:
بر:
کنار:
بوی:
تخم:
مهر: محبت، دوستی، مودت، نرمدلی، شفقت و مروت // آفتاب، خورشید، شید، میترا
بکارمت:
خونم:
بریخت:
وز:
غم:
عشقم:
خلاص:
داد:
منت:
پذیر:
غمزه: اشاره با چشم و ابرو، برهم زدن مژگان از روی ناز و کرشمه // دلربای، عشوه، کرشمه، لوندی، نازکردن
خنجر:
گذارمت:
میگریم:
مرادم:
این:
سیل:
اشکبار:
محبت:
است:
بارم:
ده:
کرم:
خود:
سوز: باد بسیار سرد، سرما // غم بسیار، داغ، درد
دم:
گهر:
بارمت:
حافظ:
شراب:
شاهد: کسی که واقعهای را با چشم خود دیده باشد // مجاز از معشوق، محبوب // مرد یا زن خوبرو // مثال، نمونه، گواه، ناظر
رندی:
نه:
وضع: چگونگی و حالت هر چیز، راه و روش، شیوه
توست:
فی:
الجمله:
میکنی:
فرو:
میگذارمت:
شرح ابیات
۱-۲-