غزل شماره ۱۱۹
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
به خط و خال گدایان مده خزینه دل
به دست شاهوشی ده که محترم دارد
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد
رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست
نهد به پای قدح هر که شش درم دارد
زر از بهای می اکنون چو گل دریغ مدار
که عقل کل به صدت عیب متهم دارد
ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان
کدام محرم دل ره در این حرم دارد
دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل
به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد
مراد دل ز که پرسم که نیست دلداری
که جلوه نظر و شیوه کرم دارد
ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست
که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
دلی:
که:
غیب:
نمای:
است:
و:
جام:
جم: پادشاه بزرگ // منزه و پاکیزه // نام سلیمان و جمشید یا اسکندر هم هست، در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود منظور سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر.
دارد:
ز:
خاتمی:
دمی:
گم:
شود:
چه:
غم:
به:
خط:
خال: نقطهی سیاه یا لکه ای که روی پوست بدن یا چیزی دیگر ظاهر شود
گدایان:
مده:
خزینه:
دل:
دست:
شاهوشی:
ده:
محترم:
نه:
هر:
درخت:
تحمل:
کند:
جفای:
خزان: پاییز // برگریزان // زوال
غلام:
همت: قصد، اراده و عزم قوی، بلندطبعی، سعی، کوشش، دلیری، شجاعت
سروم:
این:
قدم:
رسید:
موسم: فصل، زمان، هنگام، وقت، دوره، نوبت، موعد
آن:
کز:
طرب: شادی، شادمانی، خوشی، سرور، نشاط، رامش، عیش، عشرت
چو:
نرگس: گلی سفید و کوچک و خوشبو // مجاز از چشم، چشم معشوق
مست:
نهد:
پای:
قدح: کاسهی بزرگ، پیاله، ظرفی که در آن چیزی بیاشامند
شش:
درم:
زر:
از:
بهای:
می:
اکنون:
گل:
دریغ:
مدار:
عقل:
کل:
صدت:
عیب:
متهم:
سر:
کس:
آگاه:
نیست:
قصه:
مخوان:
کدام:
محرم:
ره:
در:
حرم:
دلم:
لاف: . گفتار بیهوده و گزاف، دعوی زیادهازحد // خودستایی
تجرد:
زدی:
کنون:
صد:
شغل:
بوی:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
تو:
با:
باد:
صبحدم:
مراد: خواسته، آرزو، مقصود، منظور، آنچه که موجب کامرانی و موفقیت شود // در تصوف، پیر، پیشوا، رهبر، فطب
پرسم:
دلداری:
جلوه: آشکار کردن، ظاهر ساختن، نمایش دادن، زیبایی، جاذبه
نظر:
شیوه:
کرم:
جیب:
خرقه: نوعی پوستین بلند، تکهای از پارچهی لباس // در تصوف، جبهای که از دست پیر میپوشیدند و گاهی از تکههای گوناگون دوخته میشد
حافظ:
طرف:
بتوان:
بست:
ما:
صمد:
طلبیدیم:
او:
صنم:
۲-
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
دلی:
که:
غیب:
نمای:
است:
و:
جام:
جم: پادشاه بزرگ // منزه و پاکیزه // نام سلیمان و جمشید یا اسکندر هم هست، در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود منظور سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر.
دارد:
ز:
خاتمی:
دمی:
گم:
شود:
چه:
غم:
به:
خط:
خال: نقطهی سیاه یا لکه ای که روی پوست بدن یا چیزی دیگر ظاهر شود
گدایان:
مده:
خزینه:
دل:
دست:
شاهوشی:
ده:
محترم:
نه:
هر:
درخت:
تحمل:
کند:
جفای:
خزان: پاییز // برگریزان // زوال
غلام:
همت: قصد، اراده و عزم قوی، بلندطبعی، سعی، کوشش، دلیری، شجاعت
سروم:
این:
قدم:
رسید:
موسم: فصل، زمان، هنگام، وقت، دوره، نوبت، موعد
آن:
کز:
طرب: شادی، شادمانی، خوشی، سرور، نشاط، رامش، عیش، عشرت
چو:
نرگس: گلی سفید و کوچک و خوشبو // مجاز از چشم، چشم معشوق
مست:
نهد:
پای:
قدح: کاسهی بزرگ، پیاله، ظرفی که در آن چیزی بیاشامند
شش:
درم:
زر:
از:
بهای:
می:
اکنون:
گل:
دریغ:
مدار:
عقل:
کل:
صدت:
عیب:
متهم:
سر:
کس:
آگاه:
نیست:
قصه:
مخوان:
کدام:
محرم:
ره:
در:
حرم:
دلم:
لاف: . گفتار بیهوده و گزاف، دعوی زیادهازحد // خودستایی
تجرد:
زدی:
کنون:
صد:
شغل:
بوی:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
تو:
با:
باد:
صبحدم:
مراد: خواسته، آرزو، مقصود، منظور، آنچه که موجب کامرانی و موفقیت شود // در تصوف، پیر، پیشوا، رهبر، فطب
پرسم:
دلداری:
جلوه: آشکار کردن، ظاهر ساختن، نمایش دادن، زیبایی، جاذبه
نظر:
شیوه:
کرم:
جیب:
خرقه: نوعی پوستین بلند، تکهای از پارچهی لباس // در تصوف، جبهای که از دست پیر میپوشیدند و گاهی از تکههای گوناگون دوخته میشد
حافظ:
طرف:
بتوان:
بست:
ما:
صمد:
طلبیدیم:
او:
صنم:
شرح ابیات
۱-۲-