غزل شماره ۱۲۷
روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد
گوشه ابروی توست منزل جانم
خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد
تا چه کند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد
شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت
چشم دریده ادب نگاه ندارد
دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری
جانب هیچ آشنا نگاه ندارد
رطل گرانم ده ای مرید خرابات
شادی شیخی که خانقاه ندارد
خون خور و خامش نشین که آن دل نازک
طاقت فریاد دادخواه ندارد
گو برو و آستین به خون جگر شوی
هر که در این آستانه راه ندارد
نی من تنها کشم تطاول زلفت
کیست که او داغ آن سیاه ندارد
حافظ اگر سجده تو کرد مکن عیب
کافر عشق ای صنم گناه ندارد
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
بحر: منسرح مثمن مطوی منحور
روشنی:
طلعت:
تو:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین میگردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغتر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده میباشد.
ندارد:
پیش:
گل:
رونق:
گیاه:
گوشه:
ابروی:
توست:
منزل:
جانم:
خوشتر:
از:
این:
پادشاه:
تا:
چه:
کند:
با:
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
دود:
دل:
من:
آینه:
دانی:
که:
تاب: توانایی، رمق، طاقت، قدرت، تحمل // پیج، جعد، چین
آه:
شوخی:
نرگس: گلی سفید و کوچک و خوشبو // مجاز از چشم، چشم معشوق
نگر:
بشکفت:
چشم:
دریده:
ادب:
نگاه:
دیدم:
و:
آن:
سیه:
داری:
جانب:
هیچ:
آشنا:
رطل:
گرانم:
ده:
ای:
مرید: پیرو، هواخواه، علاقهمند، دوستدار، محب، ارادتمند
خرابات: ویرانهها // جایی مانند میخانه که دارای وسایل عیشوعشرت و محل بادهپیمایی و عشقورزی با کنیزکان بوده و رندان در آنجا به عیشونوش سرگرم میشدند // در تصوف مقام و مرتبهی خرابی و نابودی عادات نفسانی، خوی حیوانی، و محل کسب اخلاق ملکوتی که عارفان و سالکان از قید عادات و حالات نفسانی رهایی یافته و از بادۀ وحدت سرمست شوند
شادی:
شیخی:
خانقاه:
خون:
خور:
خامش:
نشین:
نازک:
طاقت:
فریاد:
دادخواه:
گو:
برو:
آستین:
به:
جگر:
شوی:
هر:
در:
آستانه:
راه:
نی:
تنها:
کشم:
تطاول:
زلفت:
کیست:
او:
داغ:
سیاه:
حافظ:
اگر:
سجده:
کرد:
مکن:
عیب:
کافر:
عشق:
صنم:
گناه:
۲-
بحر: منسرح مثمن مطوی منحور
روشنی:
طلعت:
تو:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین میگردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغتر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده میباشد.
ندارد:
پیش:
گل:
رونق:
گیاه:
گوشه:
ابروی:
توست:
منزل:
جانم:
خوشتر:
از:
این:
پادشاه:
تا:
چه:
کند:
با:
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
دود:
دل:
من:
آینه:
دانی:
که:
تاب: توانایی، رمق، طاقت، قدرت، تحمل // پیج، جعد، چین
آه:
شوخی:
نرگس: گلی سفید و کوچک و خوشبو // مجاز از چشم، چشم معشوق
نگر:
بشکفت:
چشم:
دریده:
ادب:
نگاه:
دیدم:
و:
آن:
سیه:
داری:
جانب:
هیچ:
آشنا:
رطل:
گرانم:
ده:
ای:
مرید: پیرو، هواخواه، علاقهمند، دوستدار، محب، ارادتمند
خرابات: ویرانهها // جایی مانند میخانه که دارای وسایل عیشوعشرت و محل بادهپیمایی و عشقورزی با کنیزکان بوده و رندان در آنجا به عیشونوش سرگرم میشدند // در تصوف مقام و مرتبهی خرابی و نابودی عادات نفسانی، خوی حیوانی، و محل کسب اخلاق ملکوتی که عارفان و سالکان از قید عادات و حالات نفسانی رهایی یافته و از بادۀ وحدت سرمست شوند
شادی:
شیخی:
خانقاه:
خون:
خور:
خامش:
نشین:
نازک:
طاقت:
فریاد:
دادخواه:
گو:
برو:
آستین:
به:
جگر:
شوی:
هر:
در:
آستانه:
راه:
نی:
تنها:
کشم:
تطاول:
زلفت:
کیست:
او:
داغ:
سیاه:
حافظ:
اگر:
سجده:
کرد:
مکن:
عیب:
کافر:
عشق:
صنم:
گناه:
شرح ابیات
۱-۲-