غزل شماره ۱۴۰

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
شوخی مکن که مرغ دل بی‌قرار من
سودای دام عاشقی از سر به درنکرد
هر کس که دید روی تو بوسید چشم من
کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد
من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
دلبر:
برفت:
و:
دلشدگان:
را:
خبر:
نکرد:
یاد:
حریف: دوست، رفیق، یار، همدم، همپیشه، همکار، محبوب، عشوق // مدعی، مخالف، هماورد، رقیب // هم‌زور، هم‌نبرد، هم‌شان، هم‌مقام، هم‌پیاله
شهر:
رفیق:
سفر:
یا:
بخت:
من:
طریق:
مروت: جوانمردی، انصاف، انسانیت، مردمی، نرم‌دلی
فروگذاشت:
او:
به:
شاهراه:
طریقت: راه، روش، آیین، کیش، مرام، مذهب //در تصوف/ روش اهل صفا و سلوک، تزکیه‌ی باطن // دومین منزل از منازل سه گانه از باب سلوک که عبارتست از شریعت - طریقت - حقیقت، و آن در اصطلاح صوفیان راهی است که رساننده کسان به سوی خدای تعالی است و این راه اخصّ از شریعت است که انسان را به بهشت می رساند زیرا هم مشتمل بر احکام شریعت است از قبیل اعمال صالح عبادی و هم مشتمل بر احکام خاصی است مانند اعمال قلبی و اجتناب از همه ما سوی الله. طریقت راه دل است که به توحید می رسد.
گذر:
گفتم:
مگر:
گریه:
دلش:
مهربان:
کنم:
چون:
سخت:
بود:
در:
دل:
سنگش:
اثر:
شوخی:
مکن:
که:
مرغ: پرنده، ماکیان
بی‌قرار:
سودای:
دام:
عاشقی:
از:
سر:
درنکرد:
هر:
کس:
دید:
روی:
تو:
بوسید:
چشم:
کاری:
کرد:
دیده:
بی:
نظر:
ایستاده:
تا:
کنمش:
جان:
فدا:
چو:
شمع:
خود:
ما:
نسیم:
سحر:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی