غزل شماره ۱۴۲

دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد
آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد
مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق
راه مستانه زد و چاره مخموری کرد
نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود
آن چه با خرقه زاهد می انگوری کرد
غنچه گلبن وصلم ز نسیمش بشکفت
مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد
حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
دوستان:
دختر:
رز: انگور // باغ، باغ انگور // مجاز از شراب
توبه:
ز:
مستوری:
کرد:
شد:
سوی:
محتسب:
و:
کار:
به:
دستوری:
آمد:
از:
پرده:
مجلس:
عرقش:
پاک:
کنید:
تا:
نگویند:
حریفان:
که:
چرا:
دوری:
مژدگانی:
بده:
ای:
دل:
دگر:
مطرب: به طرب آورنده، به شادی آورنده، شادمانی آور، نوازنده، خواننده، رقاص
عشق:
راه:
مستانه:
زد:
چاره:
مخموری:
نه:
هفت:
آب:
رنگش:
صد:
آتش:
نرود:
آن:
چه:
با:
خرقه: نوعی پوستین بلند، تکه‌ای از پارچه‌ی لباس // در تصوف، جبه‌ای که از دست پیر می‌پوشیدند و گاهی از تکه‌های گوناگون دوخته می‌شد
زاهد: با تقوا، پارسا، کسی که دنیا را به خاطر آخرت ترک گوید // در شعر حافظ زاهد معمولا بار معنایی مثبتی ندارد و کنایه‌ای است به افراد ریا کار که دین را بهانه‌ی نیات خود می‌کنند یا کسانی که عشق به خدا و معبود را درست درک نکرده و تنها درگیر ظواهر دین هستند. حافظ معمولا در مقابل زاهد، خود یا کسانی را قرار می‌دهد که با عبارات چون رند، عارف یا امثال اینها خطابشان می‌کند
می:
انگوری:
غنچه:
گلبن:
وصلم:
نسیمش:
بشکفت:
مرغ: پرنده، ماکیان
خوشخوان:
طرب: شادی، شادمانی، خوشی، سرور، نشاط، رامش، عیش، عشرت
برگ:
گل:
سوری:
حافظ:
افتادگی:
دست:
مده:
زان:
حسود:
عرض:
مال:
دین:
در:
سر:
مغروری:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی