غزل شماره ۱۷۲

عشق تو نهال حیرت آمد
وصل تو کمال حیرت آمد
بس غرقه حال وصل کآخر
هم بر سر حال حیرت آمد
یک دل بنما که در ره او
بر چهره نه خال حیرت آمد
نه وصل بماند و نه واصل
آن جا که خیال حیرت آمد
از هر طرفی که گوش کردم
آواز سؤال حیرت آمد
شد منهزم از کمال عزت
آن را که جلال حیرت آمد
سر تا قدم وجود حافظ
در عشق نهال حیرت آمد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن
بحر: هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف
عشق:
تو:
نهال:
حیرت: سرگشتگی، سرگردانی، خیرگی، آشفتگی، اعجاب، بهت، تردید، تعجب
آمد:
وصل:
کمال:
بس:
غرقه:
حال:
کآخر:
هم:
بر:
سر:
یک:
دل:
بنما:
که:
در:
ره:
او:
چهره:
نه:
خال: نقطه‌ی سیاه یا لکه ای که روی پوست بدن یا چیزی دیگر ظاهر شود
بماند:
و:
واصل:
آن:
جا:
خیال:
از:
هر:
طرفی:
گوش:
کردم:
آواز:
سؤال:
شد:
منهزم:
عزت:
را:
جلال:
تا:
قدم:
وجود:
حافظ:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی